لمپن‌پرولتاريا

قبلاً تلاش‌هايی محدود صورت گرفته تا منازعات اجتماعی در ايران با تنازع حاشيه‌ـ متن توضيح داده شود. اما اين تقسيم‌بندی کلي است. واقعاً چه نيروهايی در متن هستند و چه نيروی اجتماعی در حاشيه قرار دارد؟ واقعه شوم را بايد برخورد دردناک دو نيروی اجتماعی در ايران ـ يکی پرسابقه اما تکامل‌يافته‌ و ديگری تقريباً (با احتساب تاريخ بلند ايران) نوآمده ـ دانست. نيروی اولی که سابقه‌ای طولانی هم در تاريخ ايران دارد، همانی است که کارل مارکس آن را لمپن پرولتاريا خوانده است. اصطلاح لمپن‌پرولتاريا اشاره به گروه يا اقشار وازده جامعه دارد كه معمولاً ‌در حاشيه شهرهای بزرگ جوامع صنعتی زندگی كرده و از ارتباط و اتصال با طبقات فعال و مولد جامعه بريده‌اند. اين گروه كه از جريان زندگی عادی به دورند، بدون شغل و حرفه‌ای مفيد زندگی خود را در شرايط بسيار نامطلوب و سخت به‌ سر می کنند.
اينان براي امرار معاش و گذران زندگي غالباً به كارهاي ناشايست و ضد انساني تن مي‌دهند. سنت مارکسيستي لمپن‌پرولتاريا را در متن روابط سرمايه‌داري قرار مي‌دهد اما منظور ما از اين نيروي اجتماعي تمام آناني است که حاشيه و بدون ارتباط با توليد زندگي مي‌گذرانند. اين نيروي اجتماعي در تاريخ ايران سابقه طولاني و ريشه در ساختار اجتماعي ايران به خصوص شهرهاي آن دارد. همانطور که پري اندرسون نشان داده است تمدن اسلامي تمدني شهري بود که حيات خود را بر مبناي تجارت (به لطف قرار گرفتن در ميانه چين و اروپا) و غنيمت حاصل از فتوحات تعريف کرده بود.
اين تمدن به توليد کشاورزي بي‌توجه بود و حتي در مواردي آن را خوار مي‌شمرد و تا حد زيادي در شهرهايي محصور شد که به بنا به نيازهاي نظامي ايجاد يا تقويت شده بودند (در مراحل اوليه فتوحات مي‌توان به شهرهاي بصره ـ معبر حمله به جنوب ايران‌ـ کوفه ـ معبر کنترل عراق و شمال شرق ايران‌ـ و فسطاط ـ معبر حمله به مصر و شمال‌آفريقا اشاره کرد. در مراحل بعدي شهرهايي چون اصفهان ـ يا سپاهان که خصلت نظامي آن را بيشتر نشان مي‌دهدـ و قزوين و همدان اشاره کرد)(۱). اين شهرها تا پيشروي مسلمانان ادامه داشت و محور تجارت برقرار بود حيات باشکوهي را ازسرگذراندند چنانکه داني بغداد و بعدها اصفهان به چنان وسعت و شکوهي رسيدند که ناظران غربي را هم انگشت به دهان کردند. اما با متوقف‌شدن فتوحات و تغيير مسير تجارت از خاک به دريا، اين شهرها ماندند و توده‌اي بي‌کار و بي‌عار و البته غيرمولد. اندرسون به نقل از لاپيدوس اين نظم را چنين شرح مي‌دهد: « شهرهاي يادشده هزارتوي سردرگم و بي‌شکلي از خيابان‌ها و ساختمان‌ها، بي‌هيچ مرکز يا فضاي عمومي بودند و تنها به مساجد و بازارها… توجه مي‌شد. همان‌طور که هيچ انجمن تجاري یا تخصصي مالکان را سازمان نمي‌داد، هيچ صنف پيشه‌وري هم فعاليت پيشه‌وران خرد را در شهرهاي بزرگ عرب مورد حمايت قرار نمي‌داد… حداکثر گروه‌هاي همسايه يا انجمن‌هاي اخوت کانون جمعي محقري را براي حيات جمعي در چارچوب محيط شهري فراهم مي‌کردند… پايين دست اين پيشه‌ورها، جهاني زيرزميني از دسته‌هاي جنايي و گدا در ميان اقشار بي‌کار و لمپن‌پرولتاريا به چشم مي‌خورد.»(۲)
اين توده بي‌کار و بي‌عار بايد در نهادي منظم مي‌شد. دسته‌هاي عياري و فتوت، صوفي، باشگاه‌هاي ورزش‌هاي باستاني و هيأت‌هاي مذهبي که تاکنون به حيات خود ادامه داده‌اند تشکيلاتي بودند که اين توده را در خود سازماندهي مي‌کردند. در درون اين سازمان‌ها بر هويت مردانه و مردانگي تأکيد بسيار مي‌شد. اقبال به زورخانه‌ها و علاقه به ورزش باستاني سالم‌ترين بروزات اين گرايش به هويت مردانه بود. اين نيروي اجتماعي تا حد زيادي متکي بود به ساختار محلات و فقدان نيروي انتظامي. در واقع تداوم اين نيروي اجتماعي متکي بود بر کارکرد آن. کارکرد اين نيرو تأمين امنيت شهر بود. شهري که خود به محلات تقسيم مي‌شد. بنابراين امنيت محله به دست لات‌ها بود اما اين تأمين امنيت با تامين امنيت توسط دولت مدرن متفاوت و مبتني بر زورگيري بود.
تصوير متناقضي که ما از لات‌ها داريم از همين‌جا مي‌آيد. از طرفي، آنان امنيت محلات را تأمين مي‌کردند و اين تصويري مثبت از آنان مي‌ساخت و از سوي ديگر مقام و جايگاهي که داشتند اين امکان را براي‌شان فراهم مي‌آورد که به سوء‌استفاده و زورگيري بپردازند. و تصوير منفي از لات‌ها ناشي از همين امکان است. اين نظم خودش تا دوران مدرن ايران هم حفظ کرد. در تاريخ اين نيروي اجتماعي، دوران سطنت رضاشاه نقطه عطفي به شمار مي‌آيد. با نوسازي رضاشاهي، قدرت دولتي متمرکز شد و ساختار اجتماعي هم از بالا دگرگون شد. تأثير خاص اين تحولات از منظري که مورد توجه ما است اين بود که اولاً لات‌ها به شدت سرکوب مي‌شوند و هم پايگاه و کارکرد خود را از دست مي‌دهند. در واقع با طراحي شهري مدرن، ساختار محلات که بنيان وجودي لات‌ها را فراهم مي‌کرد دگرگون شد و تا حد زيادي از ميان رفت. لات‌ها در پي اين تحولات تا حد زيادي در بازار ادغام شدند: برخي از آنان در ميادين مشغول به کار شدند و برخي ديگر در سطوح پاييني ساختار بازار. به اين ترتيب لات‌ها به عنوان يک نيروي اجتماعي از ميان رفتند يا تغيير شکل و جايگاه دادند. اما فرهنگ و سبک‌ زندگي‌شان مستقل از آنان به حيات خود ادامه داد. فرهنگی متکی بر ارزش‌های مردانه که رفتار خود را برمبنای قانونی «نانوشته» توجیه می‌کرد و قانون رسمی را قبول نداشت.
از سال‌هاي پاياني دهه ۴۰ تا يک دهه بعد، آنان حضوري نمادين در سينماي ايران و فيلم‌هاي موسوم به فيلمفارسي داشتند. با اجراي اصلاحات ارضي و مديريت منابع ‌ـ به لطف رونق نفتي دهه‌هاي ۶۰ و ۷۰ ميلادي‌ـ اين فرهنگ حاملاني تازه يافت: توده‌هاي عظيم روستايي که روي به شهرها آوردند و چونان زائد‌ه‌اي بر فضاي شهري در حاشيه‌ها، حياتي تازه آغاز کردند.(۳) اين داستان ادامه دارد اما قبل از آن بهتر است خبري از نوآمدگان بگيريم که نيمه ديگر ماجرا هستند.
به لطف‌ مواجهه با غرب، دولت‌سازي رضاشاهي و بازسازي جامعه ايران در قالبي مدرن، نيروي تازه‌اي در ايران سربرآورد که آن را طبقه متوسط ناميدند. اين طبقه شامل نيروهاي تحصيل‌کرده، متخصصين فني، کارمندان دولت، فعالان بخش خصوصي صنعت و تجارت، اساتيد دانشگاه و روشنفکران مي‌شد. اما همانطور که گفته‌اند و خوب هم گفته‌اند اين طبقه را نمي‌توان برحسب درآمدش تعريف کرد. آنچه طبقه متوسط را متمايز مي‌کند، نگرشي است فرهنگي يا به شکل کلي‌تر سبکي است از زندگي.(۴) درخشش اين بصيرت روز به روز مشخص مي‌شود به طوري که تعارض طبقه متوسط و هماوردانش بيش از همه به تعارضي ميان دو نوع «بودن» بدل شده است. اگرچه تبار اين طبقه را تا آشنايي‌هاي اوليه‌مان با غرب و بعداً دولت‌سازي رضاشاهي مي‌توان عقب برد اما رشد فوق‌العاده آن ـ که مي‌توان با شاخص‌هايي مانند نرخ رشد سواد، شهرنشيني، و صنعتي‌شدن نشانش داد‌ـ مديون مدرنيزاسيون شديد و نخبه‌گراي پهلوي دوم بود.
بازسازي ايدئولوژيک منازعه
طبقه متوسط و مدرنيزاسيون به هم گره خورده‌اند. زیرا فارغ از اينکه طبقه متوسط ايراني چيست و کيست، شکل مدرنيزاسيون در ايران در «تصوير»ي که اين طبقه به خصوص در ميان ديگر نيروهاي اجتماعي پيدا کرد، سهم بسيار عمده‌اي دارد. مدرنيزاسيون آريامهري اگرچه طبقه متوسط را فربه کرد اما از سوي ديگر به شکافي بزرگ در جامعه ايران منجر شد ميان طبقه متوسط نورسته و انبوهي از حاشيه‌نشينان سلب‌مالکيت‌شده و به حاشيه رانده‌شده. اين شکاف واقعي بود اما مدام به واسطه القائات ايدئولوژيک ژرف‌تر و ژرف‌تر مي‌شد. بنابراين، اين شکاف شکل ايدئولوژيک به خود گرفت و سابقه‌اي روشنفکري براي خود فراهم آورد: از سويي ايدئولوژي‌هاي چپ‌گرا نيرو گرفتند و شکل توسعه در ايران را وابسته خواندند و از سوي ديگر روشنفکران بومي‌گرا از وابستگي فرهنگي سخن گفتند و واژه غرب‌زدگي را اختراع کردند. به اين ترتيب بود که به جز شاه و امپرياليسم ـ که در رأس آن نظام «شيطاني» قرار داشتند‌ـ دو تيپ ديگر هم هدف حمله فضاي روشنفکري ايران قرار گرفتند: سرمايه‌دار (با پسوند کمپرادور) و فکلي. اگر سرمايه‌دار نماد نوعي طبقه اقتصادي بود، فکلي نماد نوعي سبک زندگي بود. وقتي به يمن تلاش‌هاي علي شريعتي اين گفتمان رنگ و بوي مذهبي هم به خود گرفت، شکاف سبک زندگي پررنگ‌تر هم شد. باز به يمن تلاش‌هاي همو بود که اين گفتمان عمومي و توده‌اي شد.
با انقلاب اسلامي در ايران، در اولين گام، اموال سرمايه‌داران مصادره، و سرمايه‌دار از ساختار اجتماعي ايران حذف شد اگرچه نفرت از سرمايه‌دار چنان پرقدرت بود که چپ اسلامي يک دهه‌اي با شعار عليه آن بر سر قدرت بماند. اما با پايان جنگ و اخراج چپ اسلامي و لزوم توسعه اقتصادي، شعار ضدسرمايه‌داري ديگر چندان آش دهان‌سوزي نبود. به اين ترتيب تنها طبقه متوسط ماند. از آنجا طبقه متوسط سنتي و فرودستان شهري پايگاه اجتماعي قدرت را مي‌ساختند، و از سوي ديگر نيازهاي طبقه متوسط دوباره در حال مطرح شدن بود، به اشارت مراکز قدرت، جنگ فرهنگي ميان اين دو نيرو کليد خورد. دو نيرو ناگزير در برابر هم قرار داده ‌شدند چرا که «نفرت» ميان اين دو، چونان سوخت هسته‌اي، راکتورهاي بسيج توده‌اي را گرم نگه مي‌داشت.
ايدئولوژي بومي‌گرايي مورد بازنگري قرار گرفت. در ورسيون جديد از اين ايدئولوژي، نوک پيکان حملات متوجه طبقه متوسط بود که به نظر شعبه‌اي از فرهنگ «منحط» غرب مي‌آمد که «اصالت» اسلامي جامعه ايران را خدشه‌دار و برنامه اسلامي‌کردن جامعه ايران را با مانع روبه‌رو می‌کرد. ادبيات پردامنه‌اي حول اين موضوع در مطبوعات جناح راست افراطي شکل گرفت. اگر فصلنامه فرهنگ و ماه‌نامه سوره به شکلي تئوريک‌تر اين ادبيات را تغذيه مي‌کردند، با انتشار هفته‌نامه صبح در اوايل دهه ۷۰، اين ادبيات به شکلي گسترده و توده‌اي در فضاي اجتماعي ايران منتشر شد. اما اين ادبيات چه مضامين و ويژگي‌هايي داشت؟ هدف اين ادبيات نقد پيامدهاي نوسازي بعد از جنگ بود. در آن هم از به وجود آمدن طبقه سرمايه‌دار جديد انتقاد مي‌شد و هم از سبک زندگي غربزده و هم از روشنفکراني که ايده‌هاي تازه مي‌پروراندند.
تصاويري از تبليغات برندهاي غربي در سطح تهران، جواناني با مدل‌ موهاي عجيب و غريب و تي‌شرت‌هاي «مستهجن» در شهرک غرب، و کاريکاتورهايي در هجو روشنفکران، تم‌هاي ثابت هفته‌نامه صبح بودند. نويسندگان صبح ادبياتي را ساختند که در آن نقد سرمايه‌داري و فساد (صبح مطبوعه اول تهران در بازتاب دادگاه فاضل خداداد و مرتضي رفيقدوست بود و اسنادي را هم عليه محمد غرضي و بيژن زنگنه وزراي مخابرات و نيروي دولت‌هاشمي منتشر کرد) را با نفي سبک زندگي مدرن همراه کرد. معجوني طلايي که مي‌توانست در بسيج نيروهاي حاشيه‌اي جامعه بسيار کارآمد باشد و در آن دو تصوير محوريت داشت: مدير دولتي فاسد (که جاي سرمايه‌دار را گرفته بود) و دختران و پسران «بي‌بند و بار» (که مصداق تازه غرب‌زده و فکلي بودند).
بازتاب سياسي: لاتي‌شدن محافظه‌کاري انقلابي
جناح راست در بهره‌برداري در اين معجون طلايي در ترديد بود و نتيجه ترديد خود را در دوم خرداد ۷۶ ديد. اين غفلت با حضور پررنگ گروه‌‌هاي فشار تلافي شد. گروه‌هايي که با ايدئولوژي فوق‌الذکر تهييج مي‌شدند. در همان زدوخورد‌ها و برهم زدن اجتماعات مدني (بيشتر اطراف پارک لاله) بود که براي اولين بار شعارهايي با تم ثابت «سوسول‌ها» شنيده شد. در نهايت با برخوردهاي «قانوني» با جناح اصلاح‌طلب، گروه‌هاي فشار براي مدتي به حاشيه رفتند اما اين پايان ماجرا نبود.
ظهور محمود احمدي‌نژاد در صحنه سياسي ايران نويد دوران تازه‌اي را مي‌داد. شعار مبارزه با فساد به کار آمد و او رئيس‌جمهور ايران شد. گرچه در برنامه تلويزيوني خود در سال ۸۴ نويد مي‌داد که موي بيرون مانده دختران و تي‌شرت آستين‌کوتاه پسران مسأله اصلي کشور نيست اما در سال ۸۸ ـ به‌خصوص در شب مناظره با مهم‌ترين رقيبش‌ـ تمام عناصر معجون طلايي را براي بسيج پايگاه اجتماعي خود به کار گرفت. در فاصله اين چهار سال اتفاقي که افتاد احياي خرده‌فرهنگ لاتي و پيشروي آن در عرصه سياسي بود. اگرچه تکه‌کلام‌هاي به يادماندني احمدی‌نژاد مانند «اين ممه را لولو برد» اعجاب (يا تشويق) مردمان را به همراه داشت اما فرآيندي جدي‌تر در لايه‌هاي زيرين جامعه در جريان بود که حتي از خود احمدي‌نژاد هم گذر کرد.
مهم‌ترين گروه اجتماعي و نماد نمود اين احيا، بي‌ترديد قشر مداحان بود. احیایی که همراه شد با تضعيف روحانيت و ريش‌سفيدي در عرصه سياست. جرياني در دولت که از اين جريان حمايت مي‌کرد در ابتدا فکر مي‌کرد سرنخ همه‌چيز را در دست دارد اما وقتي مداحي خطاب به احمدي‌نژاد يادآوري کرد که «رگ لاتي‌اش هنوز هم هه» معلوم شد دولتيان بد رودست خورده‌اند. اما اين لاتي‌شدن حوزه سياست و سوسول ديدن مخالفان، در جريان انتخابات و ناآرامي‌هاي بعد از آن بيشتر خود را نشان داد. در همان شب‌هاي انتخابات شعار «سوسولا برين خونه مي‌خوايم بريم قهوه‌خونه» نشان مي‌داد که يک سوي رقابت‌ها، صحنه را چگونه مي‌بيند.
حتي رفتار وسخنان احمدی‌نژاد هم معناي ديگر مي‌يافت. بعد از مهم‌ترين مناظره انتخاباتي‌اش وقتي نام از‌هاشمي رفسنجاني و پسرانش آورد برخي هودارانش که به خيابان‌ها آمده بودند شناسنامه‌هاي مهرنخورده خود را به هواداران رقيب نشان مي‌دادند و مي‌گفتند به پاس «مردي» دکتر براي اولين رأي خواهند داد. معلوم بود که کسي سوداي مبارزه با فساد پيگيري قانون‌مدار ندارد، همين مردي کافي بود که جماعتي همراه شوند.
اما بعد از انتخابات بود که اين تضاد سوسول و لات معناي اروتيک هم يافت. تازه مردم فهميدند که هواداران رقباي جريان حاکم قبل از دست زدن به شورش در استخر شراب، مختلط شنا کرده‌اند و برنامه‌هاي فرداي خود را آنجا آموخته‌اند. مردم فهميدند که در ستاد جريان حاکم زيارت عاشورا خوانده مي‌شده و در ستاد رقبا، افراد به سگ‌بازي مشغول بوده‌اند. تئوريسين جواني تعارفات را کنار گذاشت و گفت منشا ناآرامي‌ها غريزه جنسي بوده است. اين گفتمان تازه که قبلاً تخم‌ريزي کرده بود به سرعت و نشو و نما پيدا کرد. وراي رسانه‌ها و اظهارنظرهاي سياسيون، در قهوه‌خانه‌هاي پايين شهر که مي‌نشستي برايت از اغواي دختران «فتنه‌جوي بالاي ونک» مي‌گفتند که در همان ايام انتخابات براي کسب رأي جوانان ساده‌دل جنوب شهري چه پيشنهادهاي بي‌شرمانه‌اي که نمي‌داده‌اند.
اين حرف‌ها چه ريشه واقعيت داشت و چه ريشه در فانتزي جنسي گوينده، نگاه يک طرف مهم در جامعه ايران را بازتاب مي‌داد. اين نگاه وقتي با خشونت همراه شد فاجعه‌اي را رقم زد که تن همه را لزراند: کهريزک. فاجعه عميق‌تر آن بود که بازي از دست همه خارج شده بود. فاجعه کهريزک واکنش تند جامعه و نظام را در پي داشت. در فرهنگ لاتي، تنبيه طرف مقابل مي‌تواند جنسي باشد و از اين بابت نبايد عذاب وجدان داشت. راهيابي خرده‌فرهنگ لاتي به سياست ايران نتيجه‌اي جز اين نمي‌توانست داشته باشد.
حالا از چندین سال گذشته است اما اين خرده فرهنگ هنوز به حيات خود در جامعه ادامه مي‌دهد و افرادي را به عمل وا مي‌دارد . پیش بینی ادامه داستان زیاد سخت نیست. منازعه لات و سوسول همچنان ادامه دارد. دو اصطلاح لات و سوسول از این منظر بسیار کلیدی هستند که نشان می‌دهند شکاف اصلی در ایران اگرهم طبقاتی باشد، خود را ار طریق دو تصویر، دو شمایل در برابر هم نشان می‌دهد که خصلتی فرهنگی و ایدئولوژیک دارند به نظر می‌رسد باید منتظر وقایعی موحش تر از آن که تا به حال اتفاق افتاده بود.
منبع: http://www.mehrnameh.ir
۱- تاریخ جوامع اسلامی، ایرا ام لاپیدوس، ترجمه علی بختیاری‌زاده، اطلاعات، ص ۸۸
۲- اندرسون، همان.
۳- برای بررسی مدرنیزاسیون شهر تهران بنگرید به کتاب برنارد هوکارد به نام تهران البرز. از میان مطالعات خلاصه‌تر می‌توان به مقاله آصف بیات اشاره کرد با نام تهران؛ شهر پارادوکس‌ها: توصیفی از کلان‌شهر سکولار حکومت اسلامی (سایت تهران ریویو). برای تحلیل نقش فرودستان شهری در ایران قبل و بعد از انقلاب هنوز کتاب بیات تنها منبع است: سیاست‌های خیابانی: جنبش تهی‌دستان در ایران، نشر شیرازه چاپ اول ۱۳۷۹
۴- برای تحلیل طبقه متوسط ایرانی به عنوان حاملان سبکی از زندگی بنگرید به مصاحبه ماهنامه آفتاب با یوسف اباذری با نام «فروپاشی اجتماعی»، شماره ۱۹، مهرماه ۱۳۸۱. برای تحلیل‌ تئوریک طبقه متوسط به عنوان سبک زندگی بنگرید به مقاله یوسف اباذری و حسن چاووشیان «از طبقه‌ اجتماعي تا سبك زندگي‌: رويكردهاي نوين در تحليل جامعه‌شناختي هويت اجتماعي»، فصلنامه نامه‌ علوم اجتماعي، شماره‌ ۲۰، پاييز و زمستان ۱۳۸۱

Published by:

Piruzan

Siehe! Ich bin meiner Weisheit überdrüssig, wie die Biene, die des Honigs zuviel gesammelt hat, ich bedarf der Hände, die sich ausstrecken. Ich möchte verschenken und austeilen, bis die Weisen unter den Menschen wieder einmal ihrer Torheit und die Armen wieder einmal ihres Reichtums froh geworden sind. Dazu muss ich in die Tiefe steigen: wie du des Abends tust, wenn du hinter das Meer gehst und noch der Unterwelt Licht bringst, du überreiches Gestirn!

Katgeorien جامعهHinterlasse einen Kommentar

Kommentar verfassen

Trage deine Daten unten ein oder klicke ein Icon um dich einzuloggen:

WordPress.com-Logo

Du kommentierst mit deinem WordPress.com-Konto. Abmelden /  Ändern )

Facebook-Foto

Du kommentierst mit deinem Facebook-Konto. Abmelden /  Ändern )

Verbinde mit %s