بخش سوم – تحول تاریخی‌ هویت ایرانی‌

کاربرد مفهوم هویت ملی‌ در مورد ایران مشکل دیگری دارد که بدون توجه به آن‌ ممکن است به نتیجه گیری‌های نادرست برسیم و آن‌ وجوه تشابه و تمایز میا‌‌ن مفهوم تاریخی‌ هویت ایرانی‌ و و مفهوم نوین هویت ملی‌ ماست. مفهوم تاریخی‌ هویت ایرانی‌ که در دوران امپراتوری ساسانی ابداع شده بود، در دوران تسلط اسلام بر سرزمین ما با نشیب‌ و فراز هایی روبرو شد اما پایدار ماند، در عصر صفوی تولد دیگری یافت و در دوران معاصر بصورت هویت ملی‌ ایرانی‌ متجلی گردید. پس اگر گفته شود که هویت ملی‌ امروزین ما سابقه‌ای مثلا سه هزار یا دو هزار و پانصد ساله دارد، باید به گزافه بودن این حرف یقین آورد. چرا که این تصور از هویت ملی‌ مقوله‌ای متعلق به عصر جدید است. اما در مقابل نیز اگر گفته شود که چون مفهوم هویت ملی‌ ایرانی‌ در عصر جدید پدید آماده پس مفهوم هویت ایرانی‌ نیز امری نو و تقلیدی از غرب و یا از شگرد‌های استعمار است، این نیز سخنی نادرست و خلاف واقع است. بنابراین اگر به جای مفهوم هویت ملی‌، از مفهوم هویت ایرانی‌ و تحولات تاریخی‌ آن‌ از زمان ساسانیان تا عصر مشروطه و از پیدایش هویت ملی‌ و تحول آن‌ در قرن حاضر سخن بگوییم مناسب تر به نظر می‌‌آید.

970720_312673518867672_1575785073_n

مفهوم هویت ایرانی‌ در معنای یکپارچه سیاسی، قومی، دینی، زبانی‌، مکانی و زمانی‌ آن که شباهت هایی به مفهوم هویت ملی‌ در عصر جدید دارد، در قرن سوم میلادی و توسط پادشاهان ساسانی وارد تاریخ ایران شده است. استقرار پادشاهی ساسانی و آئین زرتشتی به عنوان کیش رسمی‌ کشور، همراه با رسمیت یافتن اسطوره‌های دینی و قومی در باره آفرینش و تاریخ و جایگاه جقرافیایی ایران پایه‌های اصلی‌ هویت اقوام ایرانی‌ را، که در ایرانشهر زندگی‌ میکردند، شکل میداد. این مفهوم یکپارچه هویت ایرانی‌ با افول ساسانیان فروپاشید و جای خود را به دستگاه خلافت اسلامی سپرد. اما خاطره پراکنده تاریخی‌ و اسطوره‌های قومی در آگاهی‌ جمعی اقوام ایرانی‌، که با هویت گروهی عجم در برابر عرب در سرزمین‌های زیر سلطه اعراب شناخته می‌شدند بر جای ماند و بخصوص با شکوفایی زبان دری و خلق آثار بزرگ ادبی‌ و علمی‌ به حیات خود ادامه داد. تصور اسطوره‌ای از زمان و مکان با مضامین اسلامی در هم آمیخت و این متفکران ایرانی‌ بودند که بزرگترین سهم را در تأسیس فرهنگ و تمدن اسلامی به خود اختصاص دادند.

با آنکه زبان فارسی و تداوم اسطوره‌های قومی، هویت فرهنگی‌ ایران را نگاه داشت اما یک دوران فطرت نه قرنی در هویت یکپارچه ایرانی‌ پدید آمد پیش از آنکه این هویت در تمامیت سیاسی، دینی و فرهنگی‌اش، دوباره به ضرب شمشیر پادشاهان صفوی و به یاری مذهب تشیع و زور قبائل جنگاور ترکمان از نو احیا شود. با انقلاب مشروطه و تأسیس نوعی دولت ملی‌، در معنای امروزین آن‌، ایرانیت احیا شده در عصر صفوی به صورت هویت ملی‌ در عصر جدید ظاهر شد. اما تصور زمان در اسطوره‌های ایرانی‌، که با پیدایش نخستین انسان و نخستین پادشاه و سلسله‌های اساطیری پیشدادی و کیانی همراه بود، بر اساس تحقیقات متاخر باستان شناسی و تاریخی‌، تنها به سلسله‌های ماد و هخامنشی بازگردید. سلسله هایی که به مدت دو هزار سال از خاطره تاریخی‌ ایرانیان محو شده بودند در قرن بیستم دوباره احیا شدند و تاریخ به جای اسطوره نشست. با بر آمدن هویت ملی‌ در معنای امروزین آن، از یکسو، انواع آرمانی ملت گرایی و هویت ملی‌ پدید آمد که در برابر هم ایستادند (ملی‌ گرایی لیبرال، شیعی گرایی، ملی‌ گرایی شاهنشاهی و گرایشات چپ)، و از سویی دیگر برخی‌ اقوام ایرانی‌ مانند آذری ها، کرد‌ها و بلوچ‌ها به آرمان هویت قومی خویش دلخوش شدند و سودای استقلال در سر پروراندند و در گام بعدی میا‌‌ن هویت ملی‌ ایرانی‌ و هویت اسلامی و میا‌‌ن هر دو آنها با هویت انسان تجدد گرایی نوین درگیری‌های عمیق پدید آمد.

ابداع هویت ایرانی‌ در دوران ساسانی

با آنکه هویت ملی‌ به معنای پدیده‌ای تازه است و هویت ملی‌ و امروزی ایرانیان نیز از دوران مشروطیت و بخصوص در عصر پهلوی شکل گرفته است ولی‌ نوعی هویت جمعی با تصور ایرانی‌ بودن در معنای یکپارچه سیاسی، قومی، دینی، زمانی‌ و مکانی آن در دره ساسانی ساخته و پرداخته شد. پادشاهان ساسانی به یاری موبدان زرتشتی از مواد و مصالح مناسب یعنی اقوام همخون ایرانی‌، که فرهنگ مشترک، کیش مشترک و زبان مشترک داشتند و بیش از یک هزاره در سرزمین ایران زندگی‌ میکردند دولتی واحد با نظام سیاسی و کیش واحد پدید آوردند. آنها با هدف یکپارچگی سیاسی ایران و برانگیختن غرور ملی‌ برای دفاع از آن در برابر مهاجمان بیگانه، افسانه‌های آفرینش نخستین انسان، نخستین پادشاه و نخستین سلسله‌های فرمانروایی و پیدایش ایرانشهر را، که ریشه‌های اوستایی داشت و در شرق ایران از رونق بیشتری برخوردار بود، به سلسله‌های تاریخی‌ اشکانی و ساسانی پیوند زدند و قباله تاریخی‌ برای دولت ساسانی پدید آوردند.

این روایت از تاریخ ایران که در آن سلسله‌های تاریخی‌ ماد و هخامنشی حذف شده و به جای آنان سلسله‌های اسطوره‌ای پیشدادی و کیانی را نشانده اند، از راه خداینامکهای عهد ساسانی و تاریخ شفاهی‌ آن دوران به دوره استیلای اعراب راه یافت و مبنای خلق حماسه ملی‌ ایران شاهنامه فردوسی شد. این افسانه‌ها که در دو قرن پایانی فرمانروایی اشکانیان رواج یافته بودند در عهد ساسانیان اساس حکومت مرکزی و دینی شدند. هم در این زمان بود که واژه ایران به عنوان یک مفهوم سیاسی به کار برده میشد و مفاهیم فرّ شاهنشاهی و ایرانشهر یا قلمرو پادشاهی ایران همراه با القاب مقامات اداری و نظامی شایع بودند، القابی چون ایران دبیربد یا ایران آرتشتار. در واقع ابداع لقب شاهنشاه ایران و انیران، توسط اردشیرپاپکان، آغاز پیدایش مفهوم ایران به عنوان یک مقوله همبستگی‌ سیاسی،دینی، فرهنگی‌ و جغرافیایی تازه شد. در این زمان بود که مفهوم قومی و فرهنگی‌ ایران بار سیاسی هم پیدا کرد.

در این روایت از پیدایش ایران و تکامل آن، کیومرث، پدر اسطوره‌ای اقوام ایرانی‌، نخستین انسانیست که اهورمزدا می‌‌آفریند. هوشنگ از سلاله ا‌و و نخستین پادشاه و آفریننده قانون و داد در جهان است. آنگاه پادشاهی به جمشید می‌رسد. ا‌و نظام اجتماعی و طبقات را در جهان بنیان می‌گذرد اما در پایان غره و در نتیجه فرّ ایزدی از ا‌و جدا شده و جهان آشفته و پر از گفتگوی میشود و ضحاک از دشت سواران نیزه گذار سر بر میاورد و پادشاهی را میرباید و یک هزاره بیداد می‌کند تا آنکه فریدون، از تخمه شاهان به دنیا می‌‌آید و فرّ ایزدی بر ا‌و میتابد و به یاری کاوه به پادشاهی می‌رسد و نیم هزاره جهانبانی می‌کند. فریدون در آخر عمر بر آن میشود که جهان را به سه‌ بهر کند و پادشاهی هر بهر را به یکی‌ از پسرانش واگذارد. برای آنکه هر بخش از جهان را به فرزند شایسته همان مردمان واگذارد به گونه اژدهایی بر آنان ظاهر میگردد تا هنر هر یک را بیازماید. پسر مهتر که پرمایه و خردمند است با خود می‌اندیشد که مرد خردمند با اژدها در نمی‌‌افتد و بیدرنگ می‌گریزد. پدر خردمندی ا‌و را میستاید و روم و مغرب زمین را بدو میسپارد. پسر دوم چون اژدها را می‌بیند با خود میگوید به هنگام جنگ „چه شیر درنده چه جنگی سوار“ و بیدرنگ کمان را به زه میگذارد و اندر می‌کشد تا اژدها را از پای درآورد. پدر ا‌و را شایسته فرمانروایی ترکان می‌بیند و ا‌و را تور مینامد و مشرق زمین را بدو می‌بخشد و و ا‌و را به سالاری توران و چین برمی‌گزیند. اما پسر کهتر بر اژدها میخروشد که: „کز پیش ما باز شو/پلنگی تو از پیش شیران مشو“، و „گرت نام شاه آفریدون به گوش/رسیدست با ما بدینسان مکوش“. پدر بر ا‌و آفرین میخواند و ا‌و را شایسته پادشاهی ایرانزمین می‌‌یابد: „هر آنرا که بد هوش و فرهنگ و رای/مر ا‌و را همان خواند ایران خدای“. پس با ایرج است که ایران در میانه جهان زاده میشود و از دو بخش دیگر جهان متمایز میگردد. سجایای ایرج مظهر کامل ‌ایرانی و بن مایه هویت قومی ایرانیان است. کار که بدین جا می‌رسد دو برادر بزرگتر بر ایرج رشک میبرند و نخستین توطئه بزرگ تاریخ علیه ایران پدید می‌‌آید. سلم و تور پدر را در تنگنا میگذارند تا ایرج را از پادشاهی ایران برکنار کند. ایران بی‌ اعتنا به بدنهادی دو برادر با پیام صلح به نزد آنان میرود، اما آنان ا‌و را کشته و سر ا‌و را برای پدر می‌فرستند. منوچهر نوه ایرج با مرگ فریدون به جای ا‌و می‌نشیند و آهنگ کین پدر بزرگ خود می‌کند، سلم و تور را از میا‌‌ن بر می‌دارد، و این سرآغاز کینه ورزی میا‌‌ن سه بخش جهان، یعنی ایران، روم و توران است.

بدین گونه نخستین بخش شاهنامه اصل و بنیان هویت ایرانی‌ را در اساطیر، یعنی در ژرفای آگاهی‌ جمعی اقوام ایرانی‌، نشان میدهد. اهورامزدا نخستین انسان، نخستین پادشاه و نخستین جامعه انسانی‌ را در ایرانزمین، که در میانه جهان جای دارد، می‌‌آفریند. آنگاه پر و بال و شاخ و برگ انسان را از میانه جهان بر شرق و غرب می‌‌گستراند. سپس زمان جدایی فرا می‌رسد و جهان به سه‌ بخش میشود: ایران در میانه، یونان و روم در غرب و توران و چین در شرق. از این زمان هویت ایرانی‌ با پادشاهی ایرج در برابر هویت مردمان شرق و غرب بنیاد نهاده میشود. سلم پادشاه روم مظهر خردمندی و بردباریست و تور پادشاه توران زمین مظهر شتاب و تعصب و جنگاوریست، ایرج نخستین پادشاه ایران مظهر میانه رویست، یعنی جامع شتاب و درنگ است. هم هوشمند است و هم دلیر. اما عنصر اصلی‌ در شکل گیری هویت قومی تنها در نسبت دادن سجایای اخلاقی‌ به خودی و بیگانه نیست، بلکه در دشمنی میا‌‌ن آنهاست. دشمنان ایران با آنکه جنگاور و دلیرند اما هردو با نیرو‌های اهریمنی پیوند دارند و در کار توطئه بزرگ و ابدی علیه سرزمین اهورایی ایرانند. ایران همزمان با انیران زاده میشود و از همان روز هدف توطئه بیگانگان قرار میگیرد. توهم توطئه بیگانگان علیه ایرانیان از همان آغاز پیدایش ایرانزمین در ژرفنای تفکر ایرانی‌ جای دارد.

ایران همراه دو همزاد بدخواه و توطئه گر‌ زاده میشود. سرگذشت ایران داستان دشمنی‌ها و کینه توزی‌ها و توطئه چینی‌‌های بی‌ امان و پیگیر این همزادگان است. در زمان پیشدادیان دشمن اصلی‌ توران است. پس از پیشدادیان نوبت به کیانیان می‌رسد و در دوران آنها جنگ میا‌‌ن سه‌ بخش جهان، بخصوص میا‌‌ن ایران و توران، شدت می‌گیرد تا آنکه اسکندر از غرب بر ایران می‌تازد و سلسله کیانی را بر می‌اندازد. این توطئه یکراست از غرب می‌‌آید تا روم در امان بماند: سکندر سگالید از آنگونه رای/که تا روم آباد ماند به جای

در این اساطیر که ساخته و پرداخته ساسانیان هستند، بازماندگان اسکندر سهم ناچیزی دارند. از یکسو دوران واقعی آنان که نزدیک به نیم هزاره به طول انجامید به دو سده کاهش می‌‌یابد و از دیگر سو تنها فصل کوچکی به آنان در تاریخ اساطیر تعلق می‌گیرد. اما اشکانیان که در آغاز دوستدار یونانیان بودند، در دوره متاخر فرمانروایی خود سهم بزرگی‌ در راندن آنان از ایران و تداوم و قوام خود آگاهی‌ ایرانیان بازی‌ می‌کنند.

سرانجام اردشیر پاپکان که خود را از تخمه کیانیان می‌دانست در اوایل قرن سوم میلادی ظهور می‌کند و برای نخستین بار پس از آمدن اسکندر پادشاه ایرانزمین میشود. در عهد اردشیر است که شهریاری و دینیاری به هم می پیوندند. در این تصور اسطوره‌ای از آفرینش، عنصر اصلی‌ و پا برجا ایرانزمین و ایرانشهر و فرّ شاهنشاهی ایران است. یعنی سرزمین اقوام ایرانی‌ و قلمرو پادشاهی ایران. گفتیم تصور جغرافیایی در فکر ایرانی‌ نیز همراه اساطیر آفرینش پدید آمده است. در این تصور، ایران میانه سه‌ بخش جهان یا میانه هفت کشور است: زمین هفت بخش است بر سبیل دایره، یکی‌ در میا‌‌ن و شش در حوالی، چهارم که وسط است ایرانزمین است. (حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، ص. ۱۹-۲۰)

این تصورات اساطیری از زمان و مکان که ریشه در اندیشه‌های اوستایی دارد و بیشتر در سرزمین‌های شرقی‌ ایران و در مناطق همجوار با اقوام مهاجم رواج داشته است، در دوران ساسانی ساخته میشوند و اساس ایرانی‌ بودن و تقویت غرور ملی‌ میگردند. به هر تقدیر در این زمان با کمک موبدان زرتشتی و خاندان شاهی‌ مفهوم سیاسی – دینی ایران پا می‌گیرد و شناسنامه تاریخی‌ در اساطیر شرق ایران پیدا می‌کند و بن مایه احساس ایرانی‌ بودن برای ایرانیان میشود.

Published by:

Piruzan

Siehe! Ich bin meiner Weisheit überdrüssig, wie die Biene, die des Honigs zuviel gesammelt hat, ich bedarf der Hände, die sich ausstrecken. Ich möchte verschenken und austeilen, bis die Weisen unter den Menschen wieder einmal ihrer Torheit und die Armen wieder einmal ihres Reichtums froh geworden sind. Dazu muss ich in die Tiefe steigen: wie du des Abends tust, wenn du hinter das Meer gehst und noch der Unterwelt Licht bringst, du überreiches Gestirn!

Katgeorien هویت ملی, جامعهHinterlasse einen Kommentar

Kommentar verfassen

Trage deine Daten unten ein oder klicke ein Icon um dich einzuloggen:

WordPress.com-Logo

Du kommentierst mit deinem WordPress.com-Konto. Abmelden /  Ändern )

Facebook-Foto

Du kommentierst mit deinem Facebook-Konto. Abmelden /  Ändern )

Verbinde mit %s