بخش چهارم – مفهوم ایران در دوران پس از استیلای اعراب

حمله اعراب به ایران و فروپاشی امپراتوری ساسانی و سر بر آوردن اسلام پایه‌های همبسته سیاسی و دینی هویت ایرانی‌ را سست کرد و یکپارچگی آنرا بر هم زد. حکومت جهانی‌ اسلام به جای حکومتی ایرانی‌ نشست و آئین زرتشتی هم در طی‌ سه قرن بعد جای خود را به آئینی وارداتی سپرد. ایرانشهر و قلمرو پادشاهی ایران در هم ریخت و نام ایران حدود نه‌ قرن، یعنی تا فراز آمدن صفویان در فراموشی و تاریکی‌ نهان شد و سرزمین ایران نیز از وحدت سیاسی و قومی محروم ماند.

در دو قرآن نخستین تسلط اسلام، سرزمین ایران تحت فرمان خلافت اسلامی بود و حکام و والیان آن از مدینه و کوفه و شام و بغداد منصوب می‌شدند. پس از اضمحلال خلافت عباسیان نیز از قرن سوم حکام محلی سر بر آوردند. استقرار دولت‌های بزرگی‌ چون سلجوقیان و ایلخانان مغول و تیموریان و ترکمانان آق قویونلو نیز حاکی از تسلط سیاسی آن طوایف بر ایران بود نه دلیل بر تأسیس حکومت فراگیر و وحدت سرزمین ایران.  با این همه در این دوران فطرت سیاسی و ملی‌ چند چیز بر جای ماند. یکی‌ اقوام ایرانی‌ که به عنوان عجم در برابر عرب و تاجیک در برابر ترک شناسایی می‌شدند و هویت خاصی‌ برای ایرانیان معین میکردند و دیگری سرزمین ایران که در مفهوم جغرافیایی آن به عنوان میانه جهان ادامه یافت. سه دیگر اسطوره‌های آفرینش انسان و پیدایش اقوام ایرانی‌ بود که با افسانه‌های اسلامی در هم آمیخت و بر تداوم هویت ایران کمک کرد، و از همه بالا تر و درخشان تر شکوفایی زبان دری بود که حامل و نگاهبان فرهنگ پربار و هویت ایرانی‌ شد. ایلغاری اعراب بدوی بر تمدن بزرگ ساسانی کشتارها و دربدری‌ها و ویرانی‌های بزرگ به دنبال آورد اما تحولاتی که در پی‌ آمد‌ند خالی‌ از فایده هم نبودند. نخست آنکه جامعه بسته ساسانی و نظام طبقاتی متحجر آن را سخت تکان داد و دو دیگر اینکه خط و زبان و اندیشه را از قید و بند طبقه حاکم و موبدان مرتجع زرتشتی رها کرد. سه دیگر آنکه ایرانیان را به چالشی عظیم خواند و آنان را در تنگنا گذشت تا استعدادهای نهفته خود را شکوفا کنند و به گفته ابن خلدون بزرگترین سهم را در آفرینش فرهنگ و تمدن اسلامی بدست آورند.

انقلاب عباسیان و ایرانی‌ شدن خلافت اسلامی همراه با رشد شهرها و رونق تجارت و توسعه بازارها سبب برآمدن اهل قلم و صاحبان فکر و اندیشه و برخورد عقاید و آرا و تساهل فکری و شکوفایی علم و هنر و ادب و فلسفه و تاریخ نگاری در قرون سوم، چهارم و پنجم هجری گردید. یکی‌ از عناصر اصلی‌ این رشد فرهنگی‌ تحول و تکامل زبان پارسی‌ دری است که پا را از حیطه زبان محاوره فراتر نهاد. زبان پارسی دری که زبان علمی‌، ادبی‌ و دیوانی شد و با خلق آثار ارزنده فراوان مهمترین عنصر هویت ایرانی‌ بود. در این برهه زمانی‌ عناصر فرهنگی‌ ایرانی‌ و غیر ایرانی‌ با هم آمیختند که از آن جمله آمیختن واژگان زبانی‌ عربی‌ در زبان پارسی است و همچنین اختلاط طبقات خاص ایرانی‌ با اعراب و بعد‌ها ترکان. اهل فرهنگ و قلم که اغلب ایرانی‌ بودند حفظ و انتقال میراث فرهنگی‌ را عهده دار شدند و ترکان که بیشتر به شمشیر کشی‌ علاقه‌مند بودند حراست از میراث سیاسی را. در این زمان اساطیر ایرانی‌ با مفاهیم اسلامی در هم آمیختند. چنانکه طبری میگوید: و پارسیان که گفته اند که کیومرث همان حضرت آدم بود و هوشنگ پیشداد که جانشین کیومرث پدربزرگ خویش بود و ا‌و نخستین کس بود که پادشاهی هفت اقلیم داشت. بعضی پنداشته اند که این هوشنگ پسر تنی آدم و زاده حواست.

در تصور جغرافیایی نیز این تصور پدید میاید و مفهوم جغرافیایی ایران تا زادگاه اسلام گسترده میشود، چنانکه فردوسی‌ در آغاز پیدایش ایرانشهر در عهد پادشاهی فریدون قلمرو پادشاهی ایرج را هم ایران و هم دشت نیزه وران می‌داند و گردیزی در این باره میگوید:

و باز مردمان متفاوت آفرید چنانکه میان جهان را, چون مکه و مدینه و حجاز و یمن و عراق و خراسان و نیمروز و بعضی از شام و این را به پارسی ایران خوانند … این تربت را ایزد تبارک و تعالی بر همه جهان فضل نهاد. اندر ابتدا عالم تا بدین غایت این دیار و اهل او محترم بوده اند و سید همه اطراف بوده اند و از این دیار به جای دیگر برده نبرده اند … و این بدان سبب است که اهل این میانه جهان به خرد داناترند و به عقل تمامتر و به مردی شجاع تر و ممتازتر و دوربین تر سختی تر و اهل اطراف به همه چیز از این طبقه کمترند. (۱)

نه تنها در شاهنامه, بلکه در کتب تاریخ و جغرافیا نام ایران و ایرانی پابرجا میماند و همان تصور جغرافیایی از ایران در میانه هفت اقلیم مورد تایید جغرافیای اسلامی نیز قرار میگیرد و این روایت ها به صور گوناگون تکرار . (۲) در این میان, آنچه را که نباید از نظر دور داشت رواج مفاهیم اساطیری ایران در فرهنگ عامه و تداوم بسیاری از اعتقادات و آداب و رسوم عهد ساسانی در این دوران و رواج بسیاری از داستانهای شاهنامه در میان عوام است. اما اینکه مفهوم ایران و احساس ایرانی بودن پابرجا میماند, مفهوم سیاسی ایران, در معنی سرزمین یکپارچه و حکومت واحد, تنها در دوران صفویه است که دوباره احیا میشود.

۱. گردیزی, زین الاخبار, به کوشش عبد الحی حبیبی, تهران, بنیاد فرهنگ ایران, ۱۳۴۷, صفحه ۲۲۵.

 ۲. برای برخی از شواهد نگاه کنید به: جلال متینی, ایران در دوران اسلامی, ایرانشناسی سال چهارم شماره دوم, تابستان ۱۳۷۱ صفحات ۲۶۸ – ۲۴۳.

Published by:

Piruzan

Siehe! Ich bin meiner Weisheit überdrüssig, wie die Biene, die des Honigs zuviel gesammelt hat, ich bedarf der Hände, die sich ausstrecken. Ich möchte verschenken und austeilen, bis die Weisen unter den Menschen wieder einmal ihrer Torheit und die Armen wieder einmal ihres Reichtums froh geworden sind. Dazu muss ich in die Tiefe steigen: wie du des Abends tust, wenn du hinter das Meer gehst und noch der Unterwelt Licht bringst, du überreiches Gestirn!

Katgeorien هویت ملی, جامعهHinterlasse einen Kommentar

Kommentar verfassen

Trage deine Daten unten ein oder klicke ein Icon um dich einzuloggen:

WordPress.com-Logo

Du kommentierst mit deinem WordPress.com-Konto. Abmelden /  Ändern )

Facebook-Foto

Du kommentierst mit deinem Facebook-Konto. Abmelden /  Ändern )

Verbinde mit %s