اسطوره، پنداشتهای مشترک انسانها در دورانی معیّن، درباره هستی و گیتی، انسان، خویش و بیگانه و آفاق و انفس است که به شکل داستان بازگو شده و شخصّیت اساطیری چیزی یا کسی است که با پالوده شدن از صفات فردی و شکل گرفتن در بطن ناخودآگاه ذهن همگانی، به صورت نمودگار خویشکاری آیینی محسوب میشود (سرکاراتی،۱۳۸۵: ۹۵). شخصیّت اسطورهای سیاوش، در پرتو چنین تحوّل و تکوین تدریجی با قرار گرفتن در مقام ایزد آسمانی، خویشکاری مینوی او را در روی زمین بر عهده میگیرد؛ به طوری که میتوان او را دارای تباری رازآلود و فراسویی دانست و براستی علّت رازگونگی گوهر سیاوش در چیست؟ آیا دلیل آن را میتوان ویژگی «پریزادگی» او دانست و سیاوش را به عنوان جلوه ای از «پری» که تجسّم ایزدینه یکی از خویشکاریهای «مام– ایزد» بزرگ باروری است، در نظر گرفت (همان، ۲۳) و یا او را کهن الگوی «نخستین انسان» و نمونه ازلی «کیومرث» (همان، ۱۰۸) دانست. این مقاله بر آن است تا اسطوره سیاوش را در شاهنامه، از منظرهای «اهورایی یا پریزادگی» و «نخستین انسان بودن» تحلیل کند و با مراجعه به ابیات شاهنامه، نمادهای مرتبط با این سه الگو را در شخصیّت او، بررسی کند تا از این رهگذر بتواند زوایای پنهان شخصیت او را بشناساند و تا حد امکان در آشکار شدن شخصیّت معمّاگونه سیاوش، نقشی را ایفا کند.
سیاوش، شخصیتی پری زاده
حماسه ملّی ایران بر اساس سرگذشت انسان و ستایش پهلوانان استوار شده که در اثر تحوّل، همآهنگ شدن و جابجایی اساطیر کهن در شکل تازه خود، انسان جایگزین ایزدان شده است (سرکاراتی،۱۳۸۵: ۹۶). سیاوش هم در شمار ایزدانی است که در اثر این جابجایی، از جایگاه مینوی خود به جهان حماسه و دنیای فرودین، نقل مکان کرده تا به ایفای خویشکاری خود بپردازد. همچنین او از زیبایی آرمانی و دلربایی خاصّی برخوردار است که در میان تمام نقش آفرینان شاهنامه، ممتاز و بیبدیل است؛ به طوری که همه تا سرحدّ پرستش او را دوست دارند که این نکته میتواند نشانه پریزادگی شخصیّت سیاوش باشد که آن را از مادر خود به ارث برده است.
سیاوش دارای فرّه ایزدی؛ انسانی دیگرسان و از گونهای دیگر
یکی از مشخّصه هایی که بر پریزادگی سیاوش، دلالت دارد، داشتن «فرّه ایزدی» است. فرّه، نیرویی کیهانی و ایزدی است که به واسطه خویشکاری، از جهان خدایان به انسان برگزیده منتقل میشود (زمرّدی، ۱۳۸۵: ۳۳۹). سیاوش با سخن گفتن از فره ایزدیاش، به تبار فراسویی خود اشاره و در پاسخ به پرسش سودابه راز مگوی «ازلی» بودن و «آفرینش از فرّ الهی» خود را برای سودابه آشکار میکند (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۰۹). سخن رازگونه سیاوش، میتواند به بخش از میان رفته داستان او اشاره داشته باشد که بر پایه آن سیاوش، انسانی از گونه دیگر است.
اشاره گرسیوز به «شاخ ایزدی» سیاوش، (همان، ۱۹۷۰: ۲۵۵) «فرامردمی» بودن او از نظر افراسیاب، (همان، ۲۳۶) ادّعای خود او که جهان را زیر فرّ کلاهش میداند (همان، ۲۱۹، ۶۷۲) و نیز نماز بردن و پرستش پردگیان شاهی (همان، ۲۰۵) همه پریزادگی سیاوش را تأیید میکند. این توصیفات و پرستش آیینی او، میتواند به پیوندی از یک باور کهن در بافتی نو اشاره داشته باشد که سیاوش را تا سرحدّ ایزدی شایان ستایش بالا میبرد و در ردیف بغان و خدایان نرینه ای چون «مردوک»، «آدونیس» و ایزدان نباتی چون «تموز» و «ایشتر» قرار میدهد. همچنین میتواند خاطره پرستش «پری» را که در نقش باروری «مام- ایزد بزرگ» ظاهر میشد، فرایاد آورد (سرکاراتی،۱۳۸۵: ۲۴-۵).
فرّه اهورایی سیاوش، کارکردهای ویژه خود را دارد. یکی از این کارکردها، یاری گرفتن از آن برای پیشگویی حوادث آینده است (!فردوسی،۱۳۸۳: ۲۴۷). از دیگر کارکردهای فرّه ایزدی او، یاری گرفتن از آن برای ساخت بهشت زمینی گنگدژ است؛ بطوریکه گویا این بنا را در ارتباط با سروش ساخته است (همان، ۲۴۹). کارکردهای ویژه فرّه اهورایی سیاوش، رفتار آیینی و داوری شگرف پردگیان و استقبال کنندگان او و صراحت خود او درباره فرّه ایزدی اش، میتواند این انگاره را تقویت بخشد که سیاوش، خدای غلّه و باروری است و داستان او از اسطوره بین النّهرینی تموز، مایه گرفته است؛ چنانکه بهار نیز شخصیّت سیاوش را در ایّام بسیار کهن، متعلّق به دموزی (Demuzi) ایزد شهید شونده، میداند که در اثر جابجایی و دگرگونی، به داستان سوگآور سیاوش و بازگشت کیخسرو (حیات مجدّد او) تبدیل شده است (بهار، ۱۳۸۴: ۱۷۰- ۱).
مادر سیاوش
نام و نشان مادر سیاوش در هیچ یک از منابع حماسی- اساطیری نیامده است. این بینامی، ناشناختگی و حضور مبهم و رازآمیز او و خروج ناگهانی اش از دایره داستانی شاهنامه، پژوهشگران را به وجود اسطورهای کهن در زندگی او رهنمون میکند؛ برخی مادر سیاوش را در مفهوم کهن اسطورهای خود «پری» میدانند (آیدنلو،۱۳۸۴: ۲۸) که در اثر جابجایی ادبی اساطیر تغییر ماهیت میدهد و نقش اساطیری خود، باروری را با به دنیا آوردن سیاوش انجام میدهد. برخی دیگر او را کهن الگوی دوشیزگان زاینده سوشیانتها میدانند (دوستخواه، ۱۳۸۱: ۲۱۰) و سرانجام گروهی معتقدند که در ساخت کهنتر این داستان، مادر سیاوش همان سودابه بوده؛ ولی پس از آن، به دلیل نپسندیدن عشق میان مادر و پسر، سودابه را مادر ناتنی سیاوش کرده و به وسیله افسانهای که در داستان آمده، برای او مادر دیگری بدون نام ساخته اند (!خالقی مطلق،۱۳۸۶: ۳۲۵).
مهمترین ویژگی پری، این «بغ بانوی دیرینه» به عنوان زن- ایزد باروری، زیبایی و فریبندگی او در عشق است. پری، به صورت نگار فریبای بسیار زیبا از نیکویی، خوبچهری و حتی فرّ برخوردار بوده است. رابطه پری با ایزدان و پهلوانان و انتخاب همسر از میان یلان، در راستای ایفای نقش باروریاش انجام میپذیرد (سرکاراتی، ۱۳۸۵: ۷،۱۳). این ویژگی به او امکان میدهد تا در جلوه ای، پهلوانان را شیفته خود سازد. روایت شاهنامه، چهره مادر سیاوش را پریواره میداند (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۰۳). کاووس با مشاهده جمال پریگونه او به سختی شیفته اش میشود؛ به طوری که او را «مهتر ماهرویان» بارگاه خود میکند (همان، ۶۰). از سوی دیگر مادر سیاوش با صفات و ویژگیهایی توصیف شده که بر زیبایی خیره کننده او دلالت دارد؛ صفاتی چون خوبرخ، فریبنده ماه، سرو بُن و خورشید (همان، ۲۰۲-۳). همچنین در این داستان مادر سیاوش، قدرت انتخاب پیدا میکند و کاووس را به همسری برمیگزیند (همان، ۲۰۳). این ویژگیها فرضیّه پری بودن مادر سیاوش را تأیید میکند.
از دیگر ویژگیهای پریان، وجود مه آلود و گریزان آنها در کنار بیشه و جنگل است. پریان با پنهان شدن در جنگل و با در آمدن به صورت شکار یا فرستادن پیکی در کالبد شکار، پهلوانان را به سوی خود فرا میخوانند (مزداپور،۱۳۸۱: ۳۰۳) که این ویژگی بازمانده نوعی گزارش مقدّس در آیین پرستندگان پری است. در این داستان هم پهلوانان ایرانی در پی شکار، به بیشه ای میرسند که دختری زیبا در آن اقامت دارد (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۰۲) که مقدّمه بودن شکار برای رسیدن به این دلبر، گونهای از همان شیوه عشق انگیزی پریان است ( آیدنلو، ۱۳۸۴: ۳۳).
از دیگر مضامین داستانهای پریان، مهرورزی و ازدواج دختر شاه پریان با شاهزاده ای جوان و سپس رها کردن شوهر و فرزندان و بازگشتن به سرزمین خود و به میان پریان است (سرکاراتی،۱۳۸۵: ۱۴). در این داستان هم مادر سیاوش، پس از زادن سیاوش و ایفای نقش اساطیری خود، از نظرها پنهان میشود. یکی دیگر از این مضامین که در اساطیر هندی، یونانی هم وجود دارد، سرگردانی، رسوایی و مرگ شاهان و پهلوانانی است که با پریان ازدواج میکردند. این بُنمایه اساطیری در داستان سیاوش، به فرزند پری، سیاوش، منتقل و آوارگی و بیگناه کشته شدن او را موجب میشود. همه این شواهد، تأکیدی بر ویژگی «پری- ایزدی» مادر سیاوش است. ویژگی پری ایزدی مادر سیاوش و انتقال این ویژگی نژادی به سیاوش و همسانی شخصیت بالدر (Balder) همتای اسکاندیناوی سیاوش و مادر او فریگ (Frigg) از این منظر، این فرضیه را در سطحی جهانی گسترش میدهد و آن را تأیید میکند (!مختاریان، ۱۳۸۶: ۹۱- ۱۱۶).
سیاوش، زیبایی و پریگونگی او
در سنّت ادبی فرهنگ ایران، پریزادگی نماد کمال جمال و دلبری است. مادر سیاوش پری و نمونه زیبارویی و فریبندگی است؛ سیاوش نیز به سان پری، زیباست. ویژگی دلربایی، زیبایی و عشق انگیزی سیاوش، در توصیفات شاهنامه، همسانی توصیف کاووس درباره مادر او که بر چهره اش، فرّ پری را میبیند، توصیف نامادر او درباره او و اشاره خود او که نژادش را رازی مگو میداند، تأییدکننده آن است که سیاوش «پریزاده» است.
مطابق پنداشته ای اساطیری، پری در اصل بانو- خدای باروری بوده که در زمانهای کهن پیش از زرتشت، قابل ستایش و پرستش بوده است (!سرکاراتی، ۱۳۸۵: ۱-۲). سیاوش به عنوان فرزند پری گونه چنین مادری، شایان پرستش است و میتواند در ارتباط با او به عنوان خدای غلّه، نقش اساطیری خاصّی را ایفا کند. ستایش پرستشگونه سودابه و پردگیان کاووس از سیاوش (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۰۵،۱۴۶) و بوسیدن سر، پای و چهره دلربای او به وسیله پیران و آمادگی او و اهل توران برای پرستش او، (همان: ۲۳۴-۵، ۱۲۲۱-۷) تأکیدی بر این مسأله است. در داستان بیژن و منیژه نیز منیژه با دیدن چهره ماهدیدار همسرش، او را به سیاوش مانند میکند و با خطاب «پری» به او از مهر همگانی دیگران نسبت به او میگوید (همان: ۴۳۸، ۱۹۷-۹). این سخن میتواند، تأکید دیگری بر پریگونگی سیاوش باشد.
یکی از ویژگیهای اساطیری سیاوش، قرار گرفتن در مرکز حوادث عشقی است. او چنان زیبا و دوست داشتنی است که سودابه در اوّلین دیدار، دیوانه وار، عاشق او می شود (همان، ۲۰۵، ۱۳۵-۶) و به شیوه پرستش بغان باستانی، با عشقی هفتساله او را تا حدِّ پرستش میستاید (همان، ۲۱۰،۳۲۱). سودابه در رویکردی دیگر، چهره او را پریوار میداند و از دلربایی و سجده همگان در برابر او خبر میدهد (همان، ۲۰۸،۲۶۴-۵). همه این شواهد نشانه ضرورت اساطیری این عشق در لایههای کهنتر داستان (!مزداپور،۱۳۸۱: ۳۱۳) و پیشزمینه حکمی است که از روی آن میتوانیم به اسطوره کهن فراموش شدهای در ساخت اساطیری شخصیت سیاوش، رهنمون شویم.
جنبه قدسی و آیینی شخصیّت سیاوش
یکی دیگر از ویژگیهایی که بر پریزادگی سیاوش دلالت دارد، جنبه قدسی و ملکوتی شخصیت او است. یکی از صفات او در شاهنامه، صفت «رَد» و یا مشتقات آن، «رَتو» (Ratu) یا «رَتو» (Ratav) است که دربردارنده مفهوم عدل و لازمه سروران و بزرگان میباشد و میتواند به جنبه قدسی شخصیت سیاوش اشاره داشته باشد. مطابق اشاره شاهنامه، گودرز، (فردوسی،۱۳۸۳: ۴۷۳،۱۶۳) هومان ویسه، (همان، ۴۸۲،۴۹۷) شیده (همان، ۵۵۳،۶۰۳) و افراسیاب، (همان،۵۶۸، ۱۱۵۵) از سیاوش با عنوان «رَد» یاد میکنند. این اشاره ها نشانه شناخته شدن او پس از مرگ با این عنوان بوده است. از دیگر سو به دلیل همین صفت است که رستم، سوگند یادکردن به خاک او را شایسته میداند و آن را در ردیف سوگند به خدا، شاه، خورشید و ماه میآورد (همان، ۴۰۷).
از دیگر جنبه های قدسی شخصیّت سیاوش که در روانش جلوه گر است، همراهی عناصر طبیعت با اوست. پیشگویی موبدان مبنی بر پر آشوب شدن جهان در اثر جنگ با سیاوش، (همان، ۲۲۲) پیمان صلح افراسیاب با او پس از آگاهی از این سرنوشت، (همان،۷۷۲) سیاهپوش شدن آب بر اثر مرگ سیاوش و نفرین کردن افراسیاب (همان، ۲۶۴) و سیاه شدن روی خورشید و ماه در مرگ او، (همان، ۲۶۵) نشانه آیینی بودن این شخصیّت است و در مطابقت با روایات دینی، چنین تحلیل میشود که پس از حمله اهریمن و چیرگی او بر گیتی، آفرینش اهورایی به دفاع برمیخیزد و همه عناصر گیتی به ستیزه با سپاه اهریمن میپردازند و او را گرفتار میکنند (سرکاراتی،۱۳۸۵: ۱۰۵).
از دیگر جنبه های قدسی شخصیت سیاوش، ارتباط او پس از مرگ با این جهان و تأثیر روانش بر انسانهاست. افراسیاب در رؤیا، صحنه ای وحشتناک از طوفانی مهیب را میبیند که سراپرده شاهیاش را سرنگون میکند؛ سپاهی از ایران به رهبری جوان چهارده ساله ای (شخصیّت کمال یافته سیاوش؛ یعنی کیخسرو) میرسد که پس از نشستن بر تخت پادشاهی او، میانش را به دونیم میکند (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۲۱). این خواب رازگونه، در کنار تأثیرات شگرف بر ذهن و روان او که به صورت خروش ناگهانی و در خاک آرمیدن او جلوه کرده، میتواند تلقینی آیینی و اسطوره ای از برپایی آشوب در جنگ با سیاوش باشد. پدیدار شدن سیاوش در عالم رؤیا بر پیران، (همان، ۲۶۷) آشکار شدن روان او در کارکردی نمادین و در پیکر سروش بر گودرز، (همان، ۲۸۳) ظاهر شدن روان او بر طوس در خواب پس از مرگ (همان، ۳۶۸) و سرانجام ظاهر شدن در قالب هوم (Haoma) و یاری گرفتن از او برای سپردن افراسیاب به کیخسرو، (همان،۶۰۰) نشانه ارتباط انسانهای اسطورهای با سروش و نیروهایی همچون ایزدان (رستگار فسایی،۱۳۸۳: ۷۰۵) و تأکیدی بر مورد فوق است.
سیاوش و توتم اسب و جنبه توتمیک و آیینی آن
از دیگر جنبه هایی که به طور ضمنی و تلویحی بر پریزادگی سیاوش دلالت دارد، تحوّل توتمیک او از اسب تا خدای بزرگ است. بنا بر اعتقادی توتمیک، بشر از مرحله بدویّت مطلق حرکت میکند و به عصر توتم، سپس به عصر قهرمانان و خداوندان و سرانجام به دوره تکامل میرسد (پورخالقی چترودی، ۱۳۷۸: ۵۱۶). سیاوش نیز در زمان کهن و در آیینی توتمی به شکل یک اسب تجسّم یافته و پرستش میشده است، سپس در نتیجه «آنتروپومورفیزم» (Anthropomorphism) به سوار (شاه) تبدیل شده و در نهایت نیرومندترین خدای آسیای مرکزی میشود (!حصوری، ۱۳۸۴: ۳۹-۴۳). همراه شدن «اسب، نیزه و زره» به عنوان سه یادگار سیاوش برای فرزندش، (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۸۹) رابطه ریشه نام سیاوش که از دو جزء «سیا+ورشن» (Siyā+varšan) به معنی «دارنده نریان سیاه»، تشکیل شده و نقش مهمّ اسب در این داستان، تأکیدی بر این تحوّل توتمیک است.همسانی میان کارکرد سیاوش به عنوان میانجی صلح ایران و توران و ظاهر شدن گاو سخنگو در نوشته های پهلوی در این نقش و توصیف غم انگیز شیوه کشته شدن او به صورت «بیکین و خاموش» در مقایسه با یک حیوان قربانی مانند گوسفند یا مرغ و سرانجام کشتن خروسی به یاد سیاوش در شب نوروز، همه قرینهای بر نقش توتمیک سیاوش در ساخت اسطوره است (!کراسنو ولسکا،۱۳۸۲: ۱۳۱).
رفتار دلسوزانه و پدرانه سیاوش با اسب، نجواها، گفت و شنودها و وصیّتش به این موجود، (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۶۱) شناسایی کیخسرو با کمک نشانه هایی که سیاوش به اسب گفته بود (همان، ۲۸۸) و نیز صفات و روحیّات انسانی به کار رفته در توصیف آن، دلیل دیگری بر این باور است. در نهایت این اسب، درگذر اسطورهای کیخسرو از جیحون، یار و مددکار اوست و نقش خود را در رهایی او بخوبی ایفا میکند و او را بسلامت از رودخانه عبور میدهد (همان، ۲۹۶). این رفتار توتمیک بر این نکته تأکید میکند که از توتم و نیروی اتّحادبخش و پایداری دهنده و سرانجام تواناییاش در رهایی، استفاده شده است (حصوری،۱۳۸۴: ۹۷).
یکی از کارکردهای این عقیده، گذر موفّق او همراه با اسب، از آتش است (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۱۵،۵۰۷-۱۲) که این همراهی در شکل آیینی کهن خود، نشانه یکی بودن سیاوش و اسب است. از جمله کارکردهای دیگر آن، بنا به ابیات شاهنامه، کاربرد صفت «سیاه» برای این اسب (همان، ۴۹۵-۵۰۷) است. نام این اسب (شبرنگ بهزاد)، به همراه صفت سیاه در آن و سپس پوشیدن لباس سیاه در مرگ سیاوش، نشانه همرنگ شدن و همراهی او و اسب است. برخی پژوهشگران به وجود تصویر اسب سیاه بر روی کوزه لعابدار و آثار مینیاتوری، اشاراتی کرده اند (!حصوری،۱۳۸۴:۴۲) که سیاه بودن تصویر این اسب، بر ضرورتی اسطوره ای تأکید و فرضیه بالا را تأیید میکند. از کارکردهای دیگر آن، ویژگیهای خاصّ این اسب است. بنا بر ابیات شاهنامه، خاک نعلش به ماه میرسیده، (فردوسی، ۱۳۸۳: ۲۱۵، ۴۹۵) در روز کین، باد را درمییافته، (همان، ۲۶۱، ۲۲۰۵) قدرت «پرواز» داشته و میتوانسته از نظرها پنهان شود (همان، ۲۸۸، ۳۲۰۸- ۱۱). این ویژگیها نشانه پریوار بودن و ایزدگونگی شخصیت سیاوش است و به طور تلویحی بر پریزادگی او دلالت میکند.
شهادت خورشیدگونه سیاوش و جنبه های آیینی و قدسی آن
یکی دیگر از جنبه هایی که به طور ضمنی و تلویحی بر ایزدگونگی سیاوش دلالت دارد، شهادت خورشیدگونه او است. داستان سیاوش، نمونه درخشانی از شهادت است که ویژگی ممتاز آن، معصومیّت و آگاهی وی از سرنوشت شوم خویش است. پیشگویی سیاوش درباره شومی سرنوشتش، (فردوسی،۱۳۸۳: ۲۶۱) گواهی افراسیاب، فرنگیس و دیگر انسانها بر بیگناهی او (همان، ۲۶۲) این مسأله را تأیید و از اصالت روایت اسطورهای او حکایت میکند و نشانه کیهانی بودن آن است. سپاهیان افراسیاب نیز در اشارهای این کار را شایسته نمیدانند.
یکی دیگر از جنبه هایی که تلویحاً بر پریزادگی سیاوش، تأکید میکند، پیشگویی مرگ، ارزش آیینی و ضرورت کین خواهی و آیینی بودن آن است. سیاوش از عاقبت شوم کشتن، پرآشوب شدن زمین و زنده ماندن کینخواهیاش تا رستاخیز، (همان، ۲۶۱) سخن میگوید و بر آن مراقبت میکند. افراسیاب نیز با آگاهی از جنبه رستاخیزی گوهرش بر کشتن او به شیوه ای که درخت کینخواهی از خون او نروید، (همان، ۲۶۴-۵،۲۳۲۲-۴۴) تأکید دارد.
از دیگر نشانه های آیینی بودن این کینخواهی، برپایی آیینی خاصی با نام «سوگ سیاوش»، «گریستن و خروش مغانی» یا «سرود کین سیاوش» در اشاره تاریخ بخارا، (!رضی، ۱۳۷۶: ۱۳۱۵) در پی کشتن او است. این آیین که بنا بر روایت شاهنامه با جلوه هایی چون گریستن و خروش، خراشیدن روی، بر سر ریختن خاک و پوشیدن لباسهای سیاه، نمود پیدا میکند، (فردوسی، ۲۶۵-۷۲، ۲۳۵۲-۲۶۳۰) نشان دهنده وجود شیونی آیینی در مراسم انسان- خدایی است که برای زندگانی و رونق آن، قربانی میشده است (مزداپور،۱۳۸۱: ۳۱۴). سیاوش در این مفهوم انسان- خدایی است که با قربانی شدن در کنشی کیهانی، حیات بشری خود را با زندگانی سرمدی عوض میکند. تمثّل انسانها در سدههای بعد به این شکل از آیین، نشانه آن است که هر یک از آنها در مراسم سوگ، خود را سیاوشی میدید و با پوشیدن لباس سیاه، وحدتی را که نتیجه هر پیامی است، با پیامآور خود، سیاوش، برقرار میکرد (!حصوری،۱۳۸۴: ۱۰۳).
یکی دیگر از جنبه هایی که به طور ضمنی پریزادگی سیاوش را تأیید میکند، اعتقاد به این تصوّر است که قتل شاه و ناستدن کین او، خشکی و بی بارانی به بار میآورد (مزداپور،۱۳۸۱: ۳۱۰). بنابر ابیات شاهنامه، پس از شهادت سیاوش در اثر خشکسالی شگفت هفت ساله، سرزمین آباد ایران به همراه درختستانش نابود میشود؛ ایرانیان بدحال و نگونبخت میشوند. پس از این رویداد، تنها با آمدن شهریاری دادگستر و راستکردار میتوان به دوران پربارانی رسید و این راه حلّی است که سروش در رؤیا، در حالی که بر ابر پر بارانی نشسته، به گودرز نشان میدهد (فردوسی، ۲۸۳، ۳۰۱۰- ۲۴). کیخسرو، پیک آورنده باران و دارای تقدّس است و با آمدن او به ایران و تاجگذاری او پس از سالها خشکسالی، دوران «نوبارانی» آغاز میشود (همان، ۳۰۴). این امر بر تأثیر داوری راست و داد شهریاری چون کیخسرو در باریدن باران، دلالت دارد و میتواند بازمانده نقش آیینی شاه- روحانی عهد باستان و آیین مقدّس بارانیدن باران باشد.
علاوه بر کیخسرو، سیاوش نیز از ایزدان باران کرداری است که به گفته خود به جنگ آتش، نماد دیو خشکسالی، میرود و در این مبارزه پیروز میشود (همان، ۲۱۵). آیا گذر به سلامت او از آتش و گلستان شدن آتش را نمیتوان نمادی از باران کرداری سیاوش دانست؟ با توجّه به رؤیای رازناک سیاوش که در آن به تحریک گرسیوز، سیاوشگرد و سیاوش در آتش میسوزند، (همان، ۲۶۰) میتوان گرسیوز و افراسیاب را پتیاره باران، سیاوش را ایزد باران کردار و آتش را نماد خشکسالی دانست. حتّی خود افراسیاب بصراحت اشاره میکند که از پتیارگان باران و نماد خشکسالی است (همان، ۲۲۳). این مفهوم در مطابقت با اساطیر «بارانکرداری» این گونه تحلیل میشود که ایزدان باران کردار و دیوان پتیاره باران، برای باران آوری و بازداشتن آن، رو در روی یکدیگر صف آرایی میکنند. کیخسرو و سیاوش، از ایزدان باران کرداری هستند که در نقش شاه- روحانی عهد باستان ظاهر شدهاند که در نهایت پیروزی از آنِ آنها است (!مزداپور، ۱۳۸۳: ۶۳) این ویژگیها و صفات، سیاوش را به عنوان یک شخصیت پریزاده، اهورایی و ایزدگونه معرّفی میکند؛ شخصیّتی که دارای پویایی و کمال است.
سیاوش و نخستین انسان
حماسه ملّی ایران در ساخت اساطیری خود، تصویرگر باورهای دیرین ایرانی درباره نخستین انسان و گیتی است (سرکاراتی،۱۳۸۵: ۹۶). از نظرگاه ادبی نیز اسطوره گزارشی آشفته درباره جهانی فراتر از آزمودگیهای زندگی انسان است و تلاشی که برای همآهنگ ساختن آنها با دنیای خارج، انجام میگیرد، سبب جابجایی اسطوره ها میگردد. یکی از این اسطوره ها که در اثر جابجایی اساطیری، شکل خاصّی به خود میگیرد و در مورد نخستین انسان مطرح میشود، اسطوره قربانی کردن گاو یکتای بندهشنی و یکی از مسایل مرتبط با این موضوع، مسأله نخستین انسان و شباهت کیومرث و سیاوش از این منظر است.
همسانیهای سیاوش و کیومرث به عنوان نخستین انسان
قربانی و گیاه تباری
در اساطیر ملل مختلف جهان و تاریخ ادیان که خود شاخه ای از علم «انسانشناسی» (Anthropology) است، سه دیدگاه درباره پیدایش نخستین انسان، وجود دارد، پیدایش انسان از خاک، از نسل خدایان و از گیاه (خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۳۶). اندیشه ایرانی در مورد نخستین انسان نیز از اندیشه ای پدید آمده است که جهان کنونی را از تن انسان اولیه و نخستین زوج بشری را پدید آمده از یک یا دو گیاه میداند (کریستنسن،۱۳۸۳: ۴۹). یکی از اسطوره های مرتبط با این اندیشه، اسطوره قربانی کردن گاو یکتای بندهشنی است که میتواند در اثر جابجایی یا دگرگونی اساطیر، به اسطورههای دیگر تبدیل شده باشد؛ اسطوره هایی که با نخستین انسان؛ بویژه سیاوش ارتباط پیدا میکند.
بُنمایه های مشترکی که در اسطوره های مربوط به نخستین انسان وجود دارد، بحث قربانی و گیاهتباری آن است و یکی از بزرگترین نشانه هایی که نخستین انسان بودن سیاوش را تأیید میکند، بُنمایه روییدن گیاه از انسان (خالقی مطلق،۱۳۷۲: ۱۰۳) یا به تعبیری جانگرایی گیاهی (خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۳۹) و در نگاهی دیگر پیکرگردانی (اکبری مفاخر، ۱۳۸۴ب: ۹۰- ۲) است. الگوی اساطیری این بُنمایه، اسطوره بندهشنی ریباس از آب پشت کیومرث است که با گیاه تباری انسان نخستین در اسطوره و به تبع آن جنبه توتمیک گیاه در معتقدات باستانی ارتباط پیدا میکند (آیدنلو،۱۳۸۶: ۹۸). تجلّی روح آدمی در گیاه، بر اساس باور فرقه «تناسخیه» نیز سایه ای از همین نگره اسطوره ای است (خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۴۳). بنا بر روایت شاهنامه، اعتقاد سودابه درباره پریگونگی سیاوش، (فردوسی، ۱۳۸۳: ۲۰۸، ۲۶۴) رفتار آیینی و پرستشگونه پردگیان، (همان، ۲۰۵، ۱۴۶) اشاره خود او به رازوارگی ایزد گیاهی اش با به نمایش گذاشتن پیوند با خاک (زهدان زمین– مادر) (۲۰۴،۱۰۹) و درخواستش از خدا برای پدیدآمدن درختی نورانی از تخم او، (همان، ۲۶۴، ۲۳۲۸) تأکید افراسیاب بر نریختن خون او بر زمین در ترس از رُستن «گیاه کینخواهی» (همان، ۲۳۲۵) و پشتیبانی خداوند از کیخسرو و حفظ او در پناه خود، (همان، ۲۶۷،۲۴۱۰-۴۰) دلایل دیگری در تأیید پنداره گیاه تباری سیاوش است.
از دیگر نشانه هایی که گیاه تباری سیاوش را تأیید میکند، اشاره شاهنامه درباره رُستن درختی بلند از خون او است؛ درختی شکفته و شاداب که به گونه ای نمادین بر برگهای آن، چهره سیاوش نگاشته شده و سوگواران به شیوهای آیینی آن را پرستش میکنند (فردوسی، ۱۳۸۳: ۲۷۱). پیشگویی سیاوش درباره کیخسرو و به کار بردن صفت «بارآوردن نر از درخت» درباره او، (همان،۲۶۰،۲۱۸۱) یادکرد پیران از کیخسرو با صفت «درخت نو به بار آمده در جهان» و سخن مردمان سیاوشگرد که او را «فرّخدرختی از بیخ برکنده سیاوش» میدانند، (همان،۲۷۰-۱،۲۵۵۱-۹) با نماد رویش گیاه از خون سیاوش در هماهنگی کامل است و پنداره تجدید زندگی را تکرار میکند.
نمونه های نامبردار رویش گلها و گیاهان از خون به زمین ریخته انسانها و آیین مرگ و رستاخیز مجدّد خدای برکت بخشنده در اساطیر غیر ایرانی چون اسطورههای یونانی، (بیرلین،۱۳۸۶: ۲۲۴) ژاپنی، (زمرّدی، ۱۳۸۵: ۱۸۱) چینی، (کویاجی،۱۳۸۳: ۱۲۷) فینیقی، (آیدنلو،۱۳۸۶: ۱۰۹) هندی، مصری، بینالنّهرینی و حتّی داستان یوسف در تورات، (بهار، ۱۳۸۶: ۳۹۸) پنداره گیاه تباری سیاوش را تداعی میکند و در نهایت با رویش گل سرخ از خون شهیدان عیسوی در اندیشه مسیحیان قابل تطبیق میباشد. این مفهوم در مطابقت با باورهای موجود در جهانبینی کلیت گرا و آیینی، این گونه تحلیل میشود که روح آدمی پس از مرگ با تولّد دوباره و با جلوه در گیاهان، به نیای اساطیری خود میپیوندد تا در نتیجه آن، اندیشه جاودانه زیستی و آرمان مرگ ستیزی را نمادینه گرداند (خادمی کولایی،۱۳۸۷: ۲۳۹-۴۲).
همه این نمونه ها را درباره اسطوره سیاوش و در مطابقت با نظریّه بهار (۱۳۸۴: ۳۸۶-۸ ؛ ۱۳۸۵: ۵۷)، میتوان اینگونه تحلیل کرد که سیاوش در این داستان که تقلیدی از یک «نمونه آغازین» (Archetype) است، پس از ازدواج آیینی با فرنگیس (ملکه یا شهربانو)، به دست او کشته میشود. از این نگاه، سیاوش، به عنوان خدای غلّه و باروری مطرح و از خون به زمین ریخته او گیاه، سبز میشود. این قربانی، کنشی کیهانی و مقدّس با هدفی مشخّص بوده که برای تقویت عمل باروری و تجدید عمل آفرینش انجام میگرفته است.
زیبایی
ویژگی دیگری که سیاوش را در شاهنامه به عنوان نخستین انسان معرّفی میکند، زیبایی خارق العاده اوست (خالقی مطلق،۱۳۷۲: ۱۰۲). در عقاید ایرانی، سیاوش مانند کیومرث و جمشید، دارای چنین زیبایی اعجازآمیزی بوده است. نظریه نکل مبنی بر این که تنها ایزدان گیاهی به صفت زیبا و زیبایی چهره متّصف اند و نظریه شرودر درباره زیبایی بالدر، همتای اسکاندیناوی سیاوش، میتواند به نماد ایزد گیاهی سیاوش اشاره داشته باشد. بیگناهی سیاوش نیز درونمایه گیاهی این شاخص اسطوره ای را که بر اساس آن گیاهان نمادی از بیگناهیاند، تأیید میکند. (!مختاریان، ۱۳۸۶: ۹۱- ۱۱۶) این ویژگی در فصل اوّل، بخش(۱-۳ ) بررسی شد.
مرگ و حوادث پیرامون آن
همسانی دیگر کیومرث و سیاوش که این دو را به عنوان نخستین انسان میشناساند و برخی پژوهشگران به آن اشاره کرده اند (خالقی مطلق،۱۳۷۲: ۱۰۳) و (اکبری مفاخر،۱۳۸۴الف: ۱۶۲)، پایانیترین لحظات زندگی، مرگ و حوادث پیرامون آن و رؤیای راستین و پیشگویی آن دو در مورد آن است. مطابق اشاره بندهش، کیومرث پیش از مرگ به دست اهریمن، به خوابی سنگین فرو میرود که پس از آن، جهان را تیره و تار میبیند. آسمان از گردش و خورشید و ماه از حرکت میایستد (دادگی، ۱۳۸۵: ۵۳). همچنین بنا بر اشاره مینوی خرد، (بخش۲۶، بند۱۴-۱۸) کیومرث برای هستی یافتن آفرینش، با خواست و اراده و برای مصلحت، خود را به دست اهریمن میسپارد (تفضّلی،۱۳۸۰: ۴۴-۴۵) و براساس روایت بندهش، پس از مرگش، از تخمه و تبار خود یاد میکند و همچنین مشی و مشیانه و نسل مردمان از او به وجود میآید (دادگی،۱۳۸۵: ۵۳-۸۲). مطابق روایت شاهنامه، سیاوش نیز پیش از مرگ، در رؤیایی راستین و رازناک، (۲۶۰،۲۱۵۱-۶۲) گذر از آتش و آب و رخت بربستن از این جهان را به یقین میبیند. همچنین او مانند کیومرث هنگام مرگ، در یادکرد از تبار خویش، چون پیشگویی نهاندان، بودنیها را بیان میدارد و از خدا میخواهد که شاخهای نورانی از تخم او به وجود بیاورد (فردوسی، ۱۳۸۳: ۲۶۴). سپس فرنگیس را از تولّد فرزند و داستان کینخواهی اش آگاه و سرانجام برای آفرینشی دوباره و برای معرّفی کیخسرو، کیومرث گونه، خود را بیدفاع، تسلیم افراسیاب و مرگ میکند (همان، ۲۶۲).
خورشیدی بودن
یکی دیگر از همسانیهای کیومرث و سیاوش به عنوان نخستین انسان، خورشیدی بودن وجود آنهاست. مطابق اشاره بندهش، کیومرث چون خورشید روشن بود و تخمه او هنگام مرگ به روشنی خورشید پالوده شد (دادگی،۱۳۸۵: ۴۰،۸۱). در روایت پهلوی نیز آمده که نطفه آدمی در خورشید پایه است و روشنی خورشید، از جوهر و عرض مردمان نیز هست. در متون مانوی نیز به پدیدارشدن تمثالی همانند آدم در خورشید اشاره شده است (زمرّدی،۱۳۸۵: ۶۲). همچنین مطابق اساطیر زرتشتی نقل شده در ادبیّات پهلوی، کیومرث به سان خورشید بود و از نطفه او که برای نگهداری و تطهیر به خورشید منتقل شد، بعدها نخستین زوج انسانی زاده شد (سرکاراتی،۱۳۸۵: ۲۱۹). در تجلیّات ادبی اسطوره نیز هر گاه از زیبایی و شدّت معنویّت کسی سخن به میان میآید، او به خورشید تشبیه میشود.
سیاوش نیز به دلیل آنکه فرّه اش از سوی اهورامزدا به خورشید رسیده، بهره خورشیدی دارد. توصیف سیاوش در کنار تصویری از آفتاب و شمع، هنگام جلوه کردن روانش بر پیران و طوس، در روایت شاهنامه (فردوسی، ۱۳۸۳: ۲۶۷) و نظر پیران که او را فرشته ای خورشیدسان تصویر میکند، (همان، ۲۴۹) تأکیدی بر خورشیدی بودن گوهر سیاوش است. خورشیدگونگی کیومرث و سیاوش، ارتباط آنها با هم و در رویکردی همه انسانها، فرضیه همسانی این دو شخصیت را تقویت و بر اصل خورشیدی انسان در اسطوره های ایرانی تأیید میکند.
نتیجهگیری
سیاوش، در بنمایه اسطوره ای، کارگزاری مینوی، آفریده ای از فرّ آفریدگار و خداییست که برای گزاردن خویشکاری ویژه ای، به جهان آمده است. او از سویی با شخصیت رازناک و فراسویی خود، نماد بغان باستانی و پری- ایزدی است که در شکل کهن خود شایان پرستش و احترام خاصّی بوده است و از سوی دیگر، نماد خدای غلّه و ایزدان نباتی است که در این مفهوم، شخصیت او برگرفته شده از تموز، ایزد شهید شونده بین النّهرینی است که در نهایت در قالب کیخسرو، باززاده میشود. بُنمایه سیاوش برخاک افتاده در این اسطوره و روییدن گیاهی از خون او، بازآمد اندیشه ایرانیان درباره نخستین انسان است که بنیان آن بر پیشنمونه اسطوره قربانی گاو یکتاآفرید و کیومرث بر خاک افتاده در اسطوره آفرینش استوار شده و در مطابقت با آیین آسیای غربی- مدیترانه ای است. سیاوش در این مفهوم، به عنوان ایزد برکت و خدای غلّه مطرح و به یک قهرمان ملّی تبدیل میشود تا در نتیجه آن، پژواک اسطوره بلند آوازه اش پس از گذشت هزاره ها در گستره گیتی به گوش برسد و شگفت انگیز و رازگونه به زندگی خود، ادامه بدهد .
منابع
۱- آیدنلو، سجّاد .(۱۳۸۶). «نشانه های سرشت اساطیری افراسیاب در شاهنامه»، از اسطوره تا حماسه: هفت گفتار در شاهنامه پژوهی، با مقدّمه محمّد امین ریاحی، مشهد: جهاد دانشگاهی مشهد، دفتر نشر آثار دانشجویان ایران، چاپ اوّل، ص ۶۵-۹۰٫
۲- .(۱۳۸۶). «بنمایه اساطیری روییدن گیاه از انسان و بازتاب آن در شاهنامه و ادب پارسی»، نارسیده ترنج (بیست مقاله و نقد درباره شاهنامه و ادب حماسی ایران)، با مقدّمه جلال خالقی مطلق، اصفهان: انتشارات نقش مانا، چاپ اوّل، ص ۹۷-۱۲۸٫
۳- .(۱۳۸۴). «فرضیّه ای درباره مادر سیاوش»، نامه فرهنگستان، دوره هفتم، شماره سوّم، ص ۲۷-۴۶٫
۴- اکبری مفاخر، آرش .(۱۳۸۴ الف). روان انسانی در حماسه های ایرانی، تهران، ترفند، چاپ اوّل، ۲۷-۴۶٫
۵- اکبری مفاخر، صفدر .(۱۳۸۴ ب). «سودابه ایرانی با دو جلوه اهورایی و اهریمنی در برابر سیاوش»، مجله دانشکده ادبیّات و علوم انسانی فردوسی مشهد، سال سی و هشتم، شماره ۱۵۰، ص ۸۵- ۱۰۴٫
۶- بهار، مهرداد .(۱۳۸۴). از اسطوره تا تاریخ، ویراستار ابوالقاسم اسماعیلپور (ویراست دوم)، تهران: نشر چشمه، چاپ چهارم، بهار.
۷- .(۱۳۸۶). پژوهشی در اساطیر ایران (پاره نخست و دوّم) ویراستار کتایون مزداپور (ویراست سوّم)، تهران: آگاه، چاپ ششم.
۸- .(۱۳۸۵). جستاری چند در فرهنگ ایران، ویراست جدید به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران: اسطوره، چاپ اوّل.
۹- بیرلین، ج. ف .(۱۳۸۶). اسطوره های موازی، ترجمه عبّاس مخبر، تهران: نشر مرکز، چاپ اوّل.
۱۰- پورخالقی چترودی، مهدخت .(۱۳۷۸). «توتم پرستی و توتم گیاهی»، مجله دانشکده ادبیّات فردوسی مشهد، سال سی و دوّم، شماره سوّم و چهارم، شماره مسلسل ۱۲۶-۲۷، ص ۵۱۵-۴۲٫
۱۱- حصوری، علی .(۱۳۸۴). سیاوشان، تهران: نشر چشمه، چاپ دوّم.
۱۲- خادمی کولایی، مهدی .(۱۳۸۷). «نمادپردازی نباتی از منظر نقد اسطورهای در شعر فارسی»، نقد ادبی، سال اوّل، شماره اوّل، ص ۲۲۵-۴۷٫
۱۳- خالقی مطلق، جلال .( ۱۳۷۲). «شاهنامه و موضوع نخستین انسان»، به کوشش علی دهباشی، گل رنجهای کهن: برگزیده مقالات درباره شاهنامه فردوسی، تهران: نشر مرکز، چاپ اول،ص ۹۹-۱۰۴٫
۱۴- .(۱۳۸۶). «نظری درباره هویت مادر سیاوش»، به کوشش علی دهباشی، سخنهای دیرینه: سی گفتار درباره فردوسی و شاهنامه، تهران: افکار، چاپ دوّم، ص ۳۲۳-۲۷٫
۱۶- دوستخواه، جلیل .(۱۳۸۰). «مادر سیاوش(؟) جستار در ریشهیابی یک اسطوره»، حماسه ایران یادمانی از فراسوی هزارهها، تهران: آگاه، چاپ اوّل (ویراست دوم)، ص ۱۸۱-۲۲۳٫
۱۷- رستگار فسایی، منصور .(۱۳۸۳). پیکرگردانی در اساطیر، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اوّل.
۱۸- رضی، هاشم .(۱۳۷۶). وندیداد، فکر روز، ج ۳، چاپ اول.
۱۹- زمرّدی، حمیرا .(۱۳۸۵). نقد تطبیقی ادیان و اساطیر در شاهنامه فردوسی، خمسه نظامی و منطق الطّیر، تهران: زوّار، چاپ دوم.
۲۰- سرکاراتی، بهمن .(۱۳۸۵ الف). «بنیان اساطیری حماسه ملی ایران»، سایههای شکار شده، تهران: انتشارات طهوری، چاپ دوّم، ص ۷۱-۱۱۲٫
۲۱- .(۱۳۸۵ب). «پری، تحقیقی در حاشیه اسطوره شناسی تطبیقی»، سایههای شکار شده، تهران: انتشارات طهوری، چاپ دوم، ص ۱- ۲۵٫
۲۲- .(۱۳۸۵ج). «جابه جایی اساطیر در شاهنامه»، سایههای شکار شده، تهران: انتشارات طهوری، چاپ دوم، ص ۲۱۳- ۲۲۴٫
۲۳- فردوسی، ابوالقاسم .(۱۳۸۳). شاهنامه (متن کامل در یک جلد) بر اساس چاپ مسکو، به کوشش سعید حمیدیان، تهران: نشر قطره، چاپ سوّم.
۲۴- کراسنوولسکا، آنّا .(۱۳۸۲). چند چهره کلیدی در اساطیر گاهشماری ایرانی، ترجمه ژاله متّحدین، تهران: نشر ورجاوند، چاپ اوّل، بهار.
۲۵- کریستنسن، آرتور امانوئل .(۱۳۸۳). نمونه های نخستین انسان و نخستین شهریار در تاریخ افسانههای ایرانیان، ترجمه ژاله آموزگار، احمد تفضّلی، تهران: نشرچشمه، چاپ دوّم، بهار.
۲۶- کویاجی، جهانگیر کوورجی .(۱۳۸۳). بنیادهای اسطوره و حماسه ایران: شانزده گفتار در اسطوره شناسی و حماسه پژوهی سنجشی، گزارش و ویرایش جلیل دوستخواه، تهران: آگه.
۲۷- مختاریان، بهار .(۱۳۸۶). «سیاوخش و بالدر: پژوهشی تطبیقی در اسطوره شناسی هند واروپایی» نامه انجمن، سال هفتم، شماره اوّل (پیاپی ۲۵ )، ۹۱- ۱۱۶٫
۲۸- مزداپور، کتایون .(۱۳۸۱). «افسانه پری در هزار و یک شب»، شناخت هویت زن ایرانی در گستره پیش تاریخ و تاریخ، به کوشش شهلا لاهیجی و مهرانگیز کار، تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، چاپ سوّم، ص ۲۹۰-۳۴۲٫
۲۹- .(۱۳۸۳). «تحلیلی بر اسطوره باران کرداری»؛ داغ گل سرخ و چهارده گفتار دیگر درباره اسطوره، تهران: اساطیر، چاپ اوّل، ص۴۵-۶۸٫
۳۰- مینوی خرد .(۱۳۸۰). به کوشش تفضّلی، احمد و ژاله آموزگار، تهران: نشر توس، ویرایش سوّم، بهار.