معضلی به نام خمینی

در پی سخنان آقای عبدالکریم سروش (حسین حاج ‌فرج‌الله دباغ) یکی از مبلغان موسوم به «نواندیشان دینی» و از مریدان آقای روح‌الله خمینی در وصف میزان سواد و دانش بنیانگذار نخستین حکومت اسلامی در ایران، موجی ازاعتراض و حمله علیه ایشان در رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی برخاست، حمله‌هایی که در چهل سال اخیر همتا نداشته است. حتا اعتراض و مخالفت با  اشخاص معروفی مانند آیت‌الله صادق خلخالی گیوی و حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیس‌الساداتی معروف به رئیسی (رییس  جدید قوه قضاییه و نایب رئیس خبرگان رهبری) و دیگرانی که با اتهام سنگین کشتارهای جمعی، از بدنام‌ترین مقام‌های جمهوری اسلامی محسوب می‌شوند، تا به این میزان نبوده است! شاید از جمله دلایل اینگونه واکنش‌ها «جایگاه فرهنگی» آقای  سروش (دباغ) باشد که صادق خلخالی‌ها از آن بهره‌ای نداشته‌اند. با این حال ایشان در ستایش اغراق‌آمیز و ناباورانه از روح‌الله خمینی تنها   نبوده و نیست. پیش از او اشخاصی که شهرت جهانی هم داشته و دارند و از مقام علمی معتبرتری نیز برخوردار بوده‌اند در تمجید از بنیانگذار  یکی از مخوف‌ترین رژیم‌ها و مکاتب مذهبی، راه مبالغه پیموده‌اند.

در ماه‌های پیش از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، نامداران ایرانی و فیلسوفان مشهورغربی، نظریه‌پردازان وسیاستمداران و روزنامه‌نگاران چندی بودند که به نحوی باورنکردنی به ستایش و تجلیل مقام علمی و   درجه هوشمندی روح‌الله خمینی برخاستند و گُنده‌گویی درباره این روحانی ساده‌اندیش را  تا  بدانجا پیش بردند  که گویی از یک مسیح نجاتبخش  تازه‌ای سخن می‌گویند!

جالب‌تر آنکه مبشران و رهبران فکری جنبش چپ در اروپا و آمریکا بیش از پیروان خمینی در این زمینه پیش رفتند، به او شخصیتی کاذب بخشیدند و او را قدیسی قلمداد کردند که در دهه‌های پایانی قرن پرهیاهوی بیستم میلادی ظهور کرده تا گویی بشریت را از زوال رهایی بخشد!

درواقع  افرادی مانند  ژان پل سارتر یکی از بنیانگذاران مکتب جنجالی «اگزیستانسیالیسم»، و نیز همفکر و هموطن او میشل فوکو و همچنین سیمون دوبووار نویسنده و فعال حقوق زنان و چهره‌های دیگری در فرانسه، ریچارد کاتم و آندرو یانگ در آمریکا و روشنفکران چپگرای روز بودند که خمینی را به مرتبه‌ «امام» و معبود «مستضعفان» و «زحمتکشان» ارتقا دادند بی‌آنکه اندکی در افکار پریشان و واپسگرای او مطالعه کرده باشند.

اندرو یانگ نماینده برگزیده جیمی کارتر رییس جمهوری دمکرات در سازمان ملل متحد در تعریف و تمجید از خمینی، مرزهای چاپلوسی را هم نوردید و طی سخنرانی در سازمان ملل، او را «قدیس نجات‌دهنده» و حتی «سوسیال دمکرات» نامید و مدعی شد که نهضت اسلامی خمینی از منشور جهانی حقوق بشر الهام گرفته است!

هوشنگ نهاوندی از دولتمردان دوران پهلوی دوم که پژوهش گسترده‌ای درباره نقش روشنفکران جهان غرب از جمله فرانسه در تبلیغ  بی‌نظیر به سود خمینی و انقلاب اسلامی انجام داده و کتاب‌ها و مقاله‌های فراوانی  در این زمینه منتشر کرده، در کتاب خود به نام «خمینی در فرانسه» می‌نویسد: «در فرانسه چند کمیته پشتیبانی از آیت‌الله تشکیل شد که ریاست آنها با ژان پل سارتر، سیمون  دوبووار و میشل فوکو بود.»

این تصور اگر ناممکن نباشد، بسیار ناباورانه و دشوار می‌نماید که هیچیک از این روشنفکران نامدار، پروفسورها و روزنامه‌نگاران مدعی آزادی و آزادگی حتا اندکی در پیشینه و دیدگاه واپسگرای رهبر یکی از قشری‌ترین انقلاب‌های تاریخ مدرن مطالعه و پژوهشی نکرده بودند.

در کتاب «خمینی در پاریس» آمده است که پروفسور جیمز کاکرافت از استادان پیشین  دانشگاه راتگرز در ایالت نیوجرسی آمریکا در مقاله‌ای در روزنامه نیویورک تایمز نوشت، برنامه‌های اقتصادی آیت‌الله به سود طبقه تنگدست و فقیر جامعه (مستضعف) و با نظارت کامل  دولت، جهت جلوگیری از اجحاف  و با هدف  توزیع عادلانه ثروت خواهد بود. این پروفسور مدعی بود که چنین جزییاتی  را از زبان شخص خمینی و در جریان دیدار با او در اقامتگاهش در پاریس شنیده و شگفتا که این ادعا را از جانب کسی عنوان کرد که بعدها عبارت معروف و فراموش نشدنی « اقتصاد مال خرَ است» را بر زبان جاری کرد!

روشنفکر چپگرای دیگری که از او یاد شد و نامش برای برخی ایرانیان آشناست، پروفسور ریچارد کاتم است. آقای کاتم مدتی در دانشگاه معروف پیتزبورگ تدریس می‌کرد و در بلبشوی انقلاب اسلامی در ایران از جمله مشاوران سایروس ونس رئیس دیپلماسی دولت جیمی کارتر بود ودر مشاوره‌های خود گویا همواره بر این نکته تاکید می‌کرده که آیت‌الله هیچ تمایلی به دخالت در امور سیاسی ندارد و بر آن نیست که در حکومت ایران نقشی ایفا کند.

مشکل بتوان قبول داشت که ریچارد کاتم نیز مانند بسیاری دیگر از مقام‌های دولت وقت آمریکا از تز «ولایت فقیه» خمینی آگاهی نداشته است.

در روند بزرگنمایی آیت‌الله خمینی رسانه‌های مکتوب اروپای باختری و آمریکایی به همراه رادیو و تلویزیون‌ها نیز سهم بسیار قابل توجهی ایفا کردند. روزنامه‌های معروفی که هر یک زمانی نماد افتخارآمیز پاسداری از آزادی و برابری انسان‌ها و ترویج دهنده دمکراسی و احترام به قانون و مدنیت بودند، یکباره به آن چیزی تبدیل شدند که امروزه «فیک نیوز» و به عبارتی ناشران اخبار جعلی نامیده می‌شوند.

در فرانسه روزنامه معروف «لوموند» و همتای  کمونیست آن «لیبراسیون» و  «نوول اوبسرواتور» پیشگام این حرکت شوم بودند.

در لندن علاوه بر «بی‌بی‌سی فارسی» که به بلندگوی اختصاصی خمینی و هواداران سرخ و سیاهش تبدیل شده بود و روز و شب اخبار انحصاری انقلاب و گزارش‌های جعلی برای مردمان آشفته ایران پخش می‌کرد، روزنامه‌هایی مانند «گاردین» و «آبزرور» هم از دولت پادشاهی ایران یک دیو خون‌آشام و از خمینی و انقلاب اسلامی‌اش به عنوان فرشته‌ رحمت نام  می‌بردند.

ابرقدرت شرق نیز اگرچه ابزارهای تبلیغانی‌اش در مقایسه با رفقا و هم‌ مسلکان اروپایی‌اش حقیرانه بود ولی برنامه‌های فارسی رادیو «مسکو»، «برلین»، «پیک ایران»، «پکن» و … هر یک در ساعت‌های متفاوت اخبار جعلی و گفتارهای انقلابی پخش می‌کردند.

در همان زمانیکه این روشنفکران چپ انقلابی در دو سوی آتلانتیک، به قلمفرسایی درباره یک شخصیت خیالی ولی در قالب روح‌الله خمینی پرداخته بودند، شخصیت‌های دیگری نیز تصویری واقعی از خطر ظهور یک دیکتاتورمذهبی و حکومتی خون‌آشام ترسیم می‌کردند، صداهایی که در هیاهوی گوشخراش انقلابیون سرخ و سیاه گم می‌شد.

زلمای خلیلزاد دولتمرد افغان‌تبار آمریکایی،  نماینده اسبق آمریکا در سازمان ملل متحد و سفیر پیشین این کشور
در عراق و افغانستان در آوریل ۲۰۱۶ میلادی در گفتگویی اختصاصی که با وی داشتم و نیز در کتاب خواندنی  خاطرات خود با نام «نماینده، از کابل  تا کاخ سفید، سفر در جهان آشفته»، به تنها دیدارش  با آیت‌الله خمینی اشاره کرده که بسیار تأمل‌برانگیز است.

او که با زبگنیف برژینسکی مشاور امور امنیت ملی دولت جیمی کارتر و سیاست‌گذار حامی مجاهدین افغانستان در پیکار با اشغالگران روسی همکاری می‌کرد، شرح این دیدار را چنین بیان کرده است: «من و همسرم، شرل، در ۱۹۷۸ تصمیم گرفتیم که  شب آخر سال  را در شهر زیبای پاریس بگذرانیم. برنامه سفر به پاریس را تدارک دیدیم. در آنموقع من بیشتر به آشفتگی‌ها و نابسامانی‌های رو به گسترش سیاسی در خاورمیانه می‌اندیشیدم. در افغانستان کودتا شده بود و در ایران، تظاهرات گسترده، رهبری شاه را به چالش کشیده بود. ازاین رو فکر کردم که دیدار با رهبر اصلی مخالفان دولت ایران در شهرک نوفل لوشاتو واقع در حومه پاریس جالب و آموزنده خواهد بود.»

وی ادامه می‌دهد:‌ «یکی از همکارانم نام ابراهیم یزدی یکی از دستیاران خمینی را به من  داد. آدرس دقیقی نداشتم ولی مهم نبود. در نوفل لوشاتو به محض پیاده شدن از قطار تنها کاری که باید می‌کردیم دنبال کردن صفی از ایرانیان بود که  به یکسو روان  بودند. یکی از آنان که تصور می‌کرد من ایرانی و از طرفداران خمینی هستم، با من به گفتگو پرداخت و هنگامی که به یک خانه معمولی کوچک رسیدیم،  مرا مستقیم به نزد یزدی راهنمایی کرد. من خود را یک دانشگاهی معرفی کردم و از یزدی پرسیدم که برای چه او که یک تکنوکرات میانه‌رو است برای فردی مذهبی فعالیت می‌کند؟ ابراهیم یزدی اطمینان داد  که خمینی تنها یک رهبر تشریفاتی است و بعد از انقلاب، ایران دستخوش  یک دوره عادی‌سازی خواهد شد و روحانیان به حوزه‌های خود برخواهند گشت.»

خلیلزاد در ادامه تعریف کرد: «یزدی مرا به اتاقی برد که با فرش‌های با شکوه ایرانی و تصاویر چهره‌های مذهبی تزئین شده بود و روی دیوار ساعتی فاخته‌دار اروپایی قرار داشت که ظاهرا از ساکنان پیشین بجا مانده بود. با من مصاحبه‌ای صورت گرفت تا ظاهرا پیشینه مرا به گونه غیررسمی بررسی کنند. فردای آن روز در ویلای مجاور با خمینی ملاقات کردم.

او با لباس کامل روحانی چهارزانو مودبانه ولی بدون هیچ لبخندی نشسته بود. بی‌خبر از اینکه من فارسی می‌دانم، یکی از دستیاران خمینی به او گفت «به این استاد آمریکایی بگویید که ما به دنبال دمکراسی و حقوق زنان هستیم؛ این چیزی است که آمریکاییان دوست دارند بشنوند.»

دیپلمات آمریکایی افغان‌تبار در ادامه گفت: «من از خمینی در مورد دیدگاه سیاسی‌اش برای ایران و اینکه چه طرحی برای اداره کشور دارد پرسیدم.  خمینی نگاهی کوتاه به من می‌انداخت و گاهی نیز دستی به ریش خود می‌کشید، با این حال خود را علاقمند به گفتگو نشان می‌داد،  با ژستی که نشان از جذبه و کاریزما داشته باشد.

شروع کرد که، رژیم شاه یک رژیم نامشروع است برای اینکه دولت بر اساس احکام اسلامی نیست که ملت چقدر مرفه باشد. شاه به خاطر دنیاگرایی و سرکوب داخلی ارتباط‌اش را با مردم ازدست داده است. در ادامه با اشاره به کتاب «جمهور» افلاطون به عنوان نمونه، اضافه کرد که  در جمهوری اسلامی،  قدرت  به دست کسانی که قوانین اسلام را می‌دانند، یعنی روحانیون عمل خواهد شد.

آقای خلیلزاد در ادامه مصاحبه اختصاصی می‌گوید: «از خمینی پرسیدم که چگونه می‌تواند ایده رهبری روحانیت را با جنبه‌های عملی حکومتداری وفق بدهد؟ او گفت روحانیون دستو‌رالعمل‌های اخلاقی دولت را تدوین خواهند کرد و تکنوکرات‌ها مهارت‌های اجرایی لازم را برای اجرای برنامه‌های بنیادگرایان فراهم خواهند کرد. در پایان گفتگو، خمینی به دستیارش دستور داد که مجموعه بزرگی از کتاب‌ها و مقاله‌ها و نیز نوارهای کاست از سخنرانی‌های خود را به من بدهد. قرار شد هنگامی که همه را مطالعه کردم، دوباره ملاقات کنیم.»

زلمای خلیلزاد درپایان این خاطره تاریخی می‌گوید: «آشفته برگشتم، متوجه شدم که خمینی مجموعه روشنی از تفکرات تمامیت‌خواه است و نقشه درهم تافته‌ای نیز برای پیاده کردن آنها دارد. نوشته‌ها هم شامل تبلیغات شریرانه و گاه ساختگی و جعلی در مورد شاه بود و کتابی به عنوان شاهدی بر اینکه شاه «عامل صهیونیسم» است! عکسی از ملاقات صمیمانه شاه با شیمون پرز رهبر اسراییلی چاپ کرده بود ولی در عکس نکته عجیبی نظرم را جلب کرد، وقتی بیشتر دقیق شدم دیدم که آن شخص شیمون پرز اسراییلی نبود  بلکه «پرز» رییس جمهوری ونزوئلا بود در نشست اوپک!  حیرت‌آور اما عقیده آیت‌الله  درباره حکومت بود؛ خمینی مدعی بود که تا ظهور امام دوازدهم و اعلام آخر زمان، قدرت سیاسی مشروع تنها می‌تواند متعلق به رهبر دینی و پیروان او باشد. وقتی به دانشگاه  کلمبیا برگشتم، حرف‌های او و برداشت‌های خود را با همکاران و شاگردان ایرانی‌ام در میان گذاشتم ولی آنها  برافروخته از نام شاه، اغلب در مقابل  برداشت مشعشانه خود از انقلاب، به سخن و برداشت‌های من اعتنایی نداشتند.»*

با بررسی گفته‌های مقام‌های دولتی  و دانشگاهیان و رسانه‌های مهم و چپگرای آمریکا علیه پادشاه  و دولت ایران، برداشت دانشجویان آقای زلمای خلیلزاد نمی‌تواند موجبی برای سرزنش آنان باشد.

یرواند آبراهامیان از دانشگاهیان چپگرای مقیم آمریکا و از جمله مخالفان شناخته شده پادشاهان پهلوی که کتابی هم باعنوان «ایران بین دوانقلاب» نوشته، در همان دوران آشفتگی‌های ناشی از شورش‌ها، آتش‌سوزی‌ها و  قتل‌های بی‌پروای بی‌گناهان به وسیله انقلابیون سرخ و سیاه و سال‌ها پیش از عبدالکریم سروش به تمجید و تحسین خمینی پرداخت و در هر فرصتی از او چنان یاد کرد و می‌کند که گویی از مراد و مرشد بزرگ خود سخن می‌گوید. این عبارت برگرفته از کتاب  اوست که گفته است: «آیت‌الله خمینی را غالباً یک روحانی سنتی توصیف  کرده‌‌اند  اما ایشان درواقع نوآور بزرگی در ایران بودند.»

آبراهامیان که  در دانشگاه‌های  پرینستون و نیویورک استاد تاریخ بوده کتاب‌های دیگری مانند «خمینیسم» و «مجاهدین ایرانی» نیز نوشته است.

ویلیام سولیوان آخرین سفیر ایالات متحده در ایران هم در کتاب خاطرات خود به نام «ماموریت در ایران» از آیت‌الله خمینی ستایش می‌کند و او را رهبری می‌خواند که سیاست‌های پیش‌بینی‌ناپذیرش، آمریکا را با   یکی از دشوارترین چالش‌ها دست به گریبان کرد.

اندرو یانگ  رییس هیات  نمایندگی آمریکا  در سازمان ملل حتا نام کامل رهبر انقلاب اسلامی را نمی‌دانست و به زبان انگلیسی «روح‌الله» را  «روحو باه» تلفظ می کرد. گمان نمی‌رود که منظور اندرو یانگ «روباه» بوده باشد!

به هر روی، چنانکه گفته شد، در ارائه شخصیت دروغین از روح‌الله خمینی اغلب روشنفکران چپ و شیفتگان کمونیسم هر یک سهم خود را ادا کردند تا این اعجوبه کم‌نظیر را از ژرفای  تاریکخانه‌های  اندیشه،  به عوام ساده‌انگار تحمیل کنند. یکی  با توسل به فلسفه‌های گُنگ، دیگری  با سفسطه‌های بیانی وزبانی و سایرین با اشعار سُکرآورمانند آنچه به دوران هیاهوی انقلاب در ایرانِ زخم‌خورده وخسته از یورش‌ها و دردهای تاریخ از سوی شاعران و ترانه‌سرایان چپگرا سروده و منتشر می‌شد.

اکنون پس از سپری شدن بیش از چهل سال گرانبار، تازه  مفهوم رسای «اتحاد نامقدس سرخ و سیاه» برای افکار عمومی ایرانیان روشن شده است.

بر سر چرایی ابراز عقیده عبدالکریم سروش، نظرات چندی بیان شده ولی آنچه از نظر دور مانده این احتمال هست که انتشار چنین مطلبی با هدف انحراف افکار عمومی ایرانیان از نابسامانی‌ها و اختلاف‌های فزاینده در کادر رهبری رژیم اسلامی و افتضاح دزدی‌ها وچپاول‌های کلانی  است که ازمرزهای ملی فراتر رفته و به یک سوژه شرم‌آور در عرصه جهانی بدل گشته؛  افتضاحی که  بخش کوچکی  از میراث  نامیمون روح‌الله خمینی است.

منبع:
https://kayhan.london/fa/category/history

Published by:

Piruzan

Siehe! Ich bin meiner Weisheit überdrüssig, wie die Biene, die des Honigs zuviel gesammelt hat, ich bedarf der Hände, die sich ausstrecken. Ich möchte verschenken und austeilen, bis die Weisen unter den Menschen wieder einmal ihrer Torheit und die Armen wieder einmal ihres Reichtums froh geworden sind. Dazu muss ich in die Tiefe steigen: wie du des Abends tust, wenn du hinter das Meer gehst und noch der Unterwelt Licht bringst, du überreiches Gestirn!

Katgeorien تاریخ, جامعه, خمینی, سیاستHinterlasse einen Kommentar

Kommentar verfassen

Trage deine Daten unten ein oder klicke ein Icon um dich einzuloggen:

WordPress.com-Logo

Du kommentierst mit Deinem WordPress.com-Konto. Abmelden /  Ändern )

Twitter-Bild

Du kommentierst mit Deinem Twitter-Konto. Abmelden /  Ändern )

Facebook-Foto

Du kommentierst mit Deinem Facebook-Konto. Abmelden /  Ändern )

Verbinde mit %s