وادار کردن دولت ایران به عذر خواهی از وزیرمختار روسیه
به نظر می رسد که پاکلوسکی (وزیر مختار روسیه) علیرغم نارضایتی، خویشتن را در مقابل نراتوف (کفیل وزارت امور خارجۀ روسیه) و کنسول های زیردستش کاملآ تنها یافت. او حتی تزار را نیز مخالف عقایدش دید و لذا به خاطر بقای خویشتن به دستورات وزارت خارجه تن در داد و روش خشونت را برگزید. او در ۱۰ آبان دستور نراتف را به اجرا گذاشت؛ یادداشت ایران را مبنی بر اخراج کنسول، به وزارت امورخارجه پس فرستاد[۱] و یک اولتيماتوم شفاهي به دولت ايران داد و ضمن آن، درخواست كرد كه حكومت ايران ژاندارم هاي خزانه را از املاك شعاع السلطنه فراخواند و نيز متذكر گرديد كه لازمست وزير امور خارجه ايران از اهانتي كه به وسيله ايرانيان به كاركنان كنسولگري روس شده، عذرخواهي نمايد.
در این زمان رئیس الوزرای ایران صمصام السلطنه بود. او از تهدیدات روسیه هراسناک شده بود. لذا به شوستر دستور داد که ژاندارم ها را از پارک شعاع السلطنه بردارد. لیکن خزانه دار زیر بار نرفت و استدلال کرد که دستور توقیف اموال شعاع السلطنه از سوی کلیۀ اعضاء کابینه داده شده است و لغو آن نیز باید به دستور تمامی کابینه باشد[۲]. از سوی دیگر سخت گیری های شوستر نسبت به برخی از رجال مملکت و عدم قبول درخواست های غیرموجّه مالی آنان و به ویژه جلوگیری از حیف و میل اموال دولتی به وسیلۀ آنان، اغلب رجال را برعلیه وزیر خزانه داری برانگیخته بود. ناصرالملک ( نایب السلطنه ) و کابینۀ دولت، برای رهائی از این دامی که روس ها بر سر راهشان گسترده بودند، خواستار محدودیت قدرت شوستر بودند. لیکن وی به پشتگرمی حمایت مردم و مجلس، اعتنائی به درخواست های حکومت نداشت. دموکرات های مجلس پشتیبانی کامل از وی می کردند، تا آنجا که شایع شده بود که گروه تندرو مجلس می خواهند نایب السلطنه را ترور کنند[۳].
در اواخر آبانماه عمر دوسالۀ مجلس دوم رو به پایان می رفت و دولت امیدوار بود که پس از خاتمۀ دورۀ مجلس بتواند بدون درد سر با روس ها کنار آید. روشن است که در صورت بسته شدن مجلس، بدین زودی ها انتخابات مجدّد مجلس امکانپذیر نبود و این امکان وجود داشت که در غیاب مجلس، دولت خودسرانه در مقابل درخواست های روسیه دست به کارهائی بزند که استقلال کشور را در خطر نابودی قرار دهد. این بار نیز انجمن ایالتی تبریز به داد مجلس رسید. او در ۲ آبان با ارسال تلگراف هائی، به ناصرالملک و بقیۀ سران گوشزد کرد که در این موقعیت حساس بسته شدن مجلس خطرناک است و لازم است که مدت ششماه بر عمر مجلس اضافه شود. این پیشنهاد اگرچه غیرقانونی بود و تا آن روز نیز چنین عملی سابقه نداشت، لیکن به علت بحرانی بودن کشور در روز بیست و یکم آبان در مجلس مطرح شد و همگی وکلا رأی به افزودن ششماه بر عمر مجلس دادند[۴].
التیماتوم اول
از سوی دیگر دولت ايران پس از شورِ لازم، در ۱۴ آبان ضمن ارسال یادداشتی به سفارت روسیّه، با دلیل و برهان، پوزش خواهي از گناه ناکرده را قبول نكرد و پيشنهاد نمود كه اين موضوع به تحقيق و قضاوت مراجع بي طرف واگذار شود. لیکن نراتوف مدام به پاکلوسکی فشار می آورد که تقاضاهای روسیه را کتبآ تکرار کند و به وی نوشت:
« بگذارد ایرانیان بدانند که چنانچه پاسخ منفی دهند، روسیه هر اقدامی را لازم باشد برای حفظ منافع خود به عمل خواهد آورد. قوای روس به قزوین گسیل خواهد شد و در آنجا در انتظار احضار پاکلوسکی خواهد بود تا به تهران حرکت کند و ژاندارم های شوستر را از ملک شجاع السلطنه طرد کند. نراتوف نیز پاکلوسکی را آگاه کرد که این دستورها به تصویب تزار رسیده است و اجرای آنها باید وسیلۀ تلگراف به سن پترزبورگ مخابره شود.»[۵]
با این تلگراف مشخص شد که کلّیۀ مقامات روسیه، از تزار گرفته تا به پائین، در مقابل ایران جبهه بسته اند و به چیزی به جز از تحقق یافتن درخواست هایشان رضایت نخواهند داد. به همین دلیل سفارت روسیه بدون اعتنا به پيشنهاد ايران، روز ۱۹ آبان، به وسیلۀ یکی از منشی های سفارت، اولتيماتومی را کتبآ به وزارت امور خارجۀ ایران ارسال داشت. شرایط این اولتیماتوم به شرح زیر بود:
در پارک شعاع السلطنه به جای ژاندارم های شوستر، قزاقان ایرانی مستقر شوند.
از مأموران کنسولگری روسیه به وسیلۀ دولت ایران پوزش خواهی به عمل آید.
دولت ایران چهل و هشت ساعت مهلت داشت که جواب یادداشت سفارت روسیه را بدهد.
دولت روسیه منتظر جواب ایران نماند و بلافاصله به نایب السلطنۀ قفقاز دستور داد که گروهی نظامی برای اعزام به قزوین آماده سازد[۶]. چند روز بعد ( در ۲۴ آبان ) نایب السلطنۀ قفقاز دستور دیگری دریافت کرد مبنی بر اینکه تعداد چهار هزار نفر سرباز به ایران گسیل دارد. قرار بر این شد که از این گروه تعداد دوهزار نفر از مرز گذشته و مستقیمآ عازم تهران شوند و دوهزار تن دیگر پس از گذشتن از مرز ایران، به صورت ذخیره در قزوین منتظر دستور بمانند[۷]. وزیر مختار روسیّه دو روز بعد (۲۶ آبان)، به وزارت خارجۀ ایران رسمآ اطلاع داد که روسیّه با کشور ایران قطع رابطه کرده و قوای نظامی به سوی ایران روانه ساخته است[۸] (این اطلاعیه در حقیقت اعلام جنگ آن کشور بر علیه ایران بود). به دنبال آن، نیروهای روسیه در روز ۳۰ آبان از مرز ایران گذ شتند و در بندر انزلی فرود آمدند[۹].
دولت ایران اینک در مقابل تهدید عملی نظامی روسیه قرار گرفته و هیچگونه وسیلۀ دفاعی نیز نداشت. انگلستان در این رویداد جانب روسیه را گرفته بود. هیچکدام از کشورهای دیگر اروپائی نیز سرِ حمایت از ایران را نداشتند. حتی کشور آزادیخواه فرانسه ( که موجد قانون حقوق بشر نیز هست)، از اعمال ظالمانۀ حکومت روسیّه پشتیبانی می کرد[۱۰].
ایران ناچار روی به سوی آمریکا برگردانید. لیکن دولت آن کشور نیز جوابی کوتاه و خشک داد و « دل ایرانی ها را شکست »[۱۱] و پارلمان آن کشور نیز به درخواستِ کمکِ مجلسِ ایران، حتی جواب هم نداد: «در واقع این کار مایۀ مقداری شوخی و تفریح در کنگره شد. »[۱۲].
در این میان دو عمل نسنجیده از شوستر سر زد که مشکلات اولتیماتوم را پیچیده تر کرد؛ عمل اول عبارت از این بود که وی شخصی به نام « لکوفر» را در شهر تبریز به سمت بازرس مالی منصوب کرد. این شخص علاوه بر اینکه انگلیسی بود[۱۳]، به عنوان یک نفر ضد روسی نیز در بین مردم شهرت داشت. لکوفر سال ها در ایران به سر برده، نخست در بانگ شاهنشاهی و سپس در وزارت مالیه خدمت کرده بود. او آنقدر طرفدار استقلال و آزادی ایران بود که از نظر سفارت روسیّه به عنوان فردی ضد روسی و شرکت کننده در نهضت مشروطیت محسوب می شد [۱۴]. معلوم بود که روسیه چنین شخصیتی را در تبریز (قلمرو زیر نفوذ خود می دانست) قبول نخواهد کرد. اشتباه دوم وی نیز مقاله ای بود که او در روزنامۀ تایمز لندن نوشته و در آن به تخطئۀ سیاست روسیه پرداخته بود، و ترجمۀ فارسی آن نیز در نشریات تهران انتشار یافته بود. این نامه به قدری برای روسیه توهین آمیز بود که کابینه دولت آن کشور طی جلسه ای: «بر آن شد که بر ضد آن مرد بیگانۀ سرکش، اِعمال زور کند.» [۱۵].
نظر به کلیۀ مشکلات مذکور، دولت ایران چاره ای نداشت مگر اینکه سر تسليم در مقابل « زورگوئي » وزیر مختار روسيه فرود آورد و لذا با تصويب هيئت وزرا، املاك شعاع السلطنه و كليه اشياء متصرف شده را بدون كم و زياد تحويل بستگانش دادند و قواي ژاندارمري را نيز از اماكن اشغال شده برداشتند[۱۶].
التیماتوم دوم روسیه
در تاريخ دوم آذرماه، وثوق الدوله (وزير امور خارجه)، در رأس هيئتي از مقامات عالي آن وزارتخانه و با لباس تمام رسمي[۱۷] به حضور وزیر مختار روسیه شرفياب شد! و از گناهِ ناكردۀ دولت، پوزش خواست! ليكن بيفايده! روسيه كه در اين هنگام تا مناطق گيلان و طالش قواي نظامي وارد كرده بود و شهر تبريز را نيز از مدتها پيش در اشغال داشت، از موضع قدرت، اولتيماتوم دومي به شرح زیر به دولت ايران واگذار کرد (روز هفتم آذر):
دولت ايران بايد مستر شوستر خزانه دار كل و مستر لكفر را معزول و از خدمت خود خارج نمايد.
دولت ايران متعهد بشود كه از اين تاريخ به بعد بدون رضايت دولت هاي روس و انگليس، مستشار و مستخدم از كشورهاي خارجه استخدام ننمايد.
مخارجي كه دولت روس براي قشون كشي به خاك ايران نموده، بايد از طرف دولت ايران پرداخته شود.
قشون روس تا چهل و هشت ساعت در رشت خواهد ماند ولي هرگاه پس از چهل و هشت ساعت، اولتيماتوم از طرف دولت ايران پذيرفته نشود، قشون روس به پيشروي خود ادامه خواهد داد و طبعاً هر قدر قشون روس بيشتر در خاك ايران پيش برود، خسارتي كه دولت ايران بايد بپردازد، سنگين تر خواهد بود[۱۸].
مهدي ملكزاده كه خود ناظر بر اوضاع آن دوره بوده است مي نويسد:
« به محض انتشار خبر اولتيماتوم دوم… قيامتي در تهران بپا شد كه اگر بگويم سابقه نداشت، راه گزاف پيش نگرفته ام. زيرا اينجا ديگر صحبت جنگ ميان مشروطه و استبداد نبود. اينجا پاي حيات وطن در كار بود. تمام مردم شهر تعطيل عمومي كردند. كليه دكاكين، بازار، مؤسسات، تجارت خانه ها، وزارتخانه ها و مدارس بسته شد و بيش از پنجاه هزار نفر مردم تهران با حال رقّت و تأثر در بهارستان، ميدان مجلس، مسجد سپهسالار و خيابان هاي اطراف جمع شدند. عده اي از ناطقين در روي منبرها و بلندي ها با حال تأثر نطق ها كردند و از مظالم روس ها… خطابه ها ايراد نمودند. مردم چون روز عزا، بي اختيار گريه و زاري ميكردند و به روس ها لعنت مي فرستادند. هزارها زن كفن به گردن با ناله و فغان در ميان مردم ديده مي شدند. اين دفعه اول بود كه زنهاي ايران بطور دسته جمعي در اينگونه حوادث شركت كرده بودند. گريه و ضجه زن ها، ناله و فرياد مردها، داد و بيداد صدها افرادي كه با تفنگ و شمشير و چماق و كارد مسلح شده بودند و فرياد يا مرگ يا وطن مي كشيدند و صداي جان خراش ناطقين محشري برپا كرده بود…»[۱۹].
از چندی پیش، نان نیز در پایتخت کمیاب شده بود و لذا در دو روز آخر، کار خواربار نیز به سختی کشیده بود. احتمالآ به همان دلیل بود که « خبازباشی » تهران – که مردم او را در کمیابی نان مؤثّر می دانستند – به وسیلۀ افرادی ترور شد و به قتل
رسید[۲۰].
در این تاریخ، قوای ایران سرگرم مقابله با حمله های محمدعلی میرزا و برادرانش به ایران بود. در این درگیری ها، قوای مهاجم مدام در مقابل نیروهای ایران شکست خورده و عقب نشینی می کردند. لیکن هواداران محمدعلی، با استفاده از موقعیت ضعیف کشور در مقابل روسیّه، به هر وسیله ای متشبّث می شدند تا شاه مخلوع را دوباره بر اریکۀ سلطنت باز نشانند. از جمله، شاهزاده احمدمیزاعلاء الدوله با چند تن دیگر از حامیان شاه مخلوع، نامه به دولت روس نوشته و بازگشت او را خواستار شده بودند. این نامه به وسیلۀ شهربانی کشف شده بود. به دنبال آن، صبح روز نهم آذر، او را – هنگامی که از خانه اش بیرون می آمد – با شلیک چند گلوله از پای درآوردند[۲۱]. یک ساعت به غروب ماندۀ همان روز، به جان مشیرالسلطنه[۲۲] نیز سوء قصد شد[۲۳]. پایش مجروح گردید ولی برادر زاده اش کشته شد[۲۴].
کسروی معتقد است که این ترور ها به وسیلۀ مجاهدینی انجام گردید که از یپرم خان (رئیس شهربانی تهران) دستور گرفته بودند[۲۵]. لیکن ملکزاده نوشته است که این قتل ها به وسیلۀ یارمحمدخان کرمانشاهی و برادرش حسین خان[۲۶] که از اعضای برجسته و مورد اعتماد حزب دموکرات بودند، انجام می شد[۲۷].
در این میان آخوند محمدکاظم خراسانی و حاج شیخ عبدالله مازندرانی نیز برای مقابله با قلدری های ارتش روسیه کمر همت بستند و حکم تحریم مصرف کالاهای روسیّه را صادر کردند و صورت این حکم را بوسیلۀ تلگراف به اقصی نقاط کشور ارسال داشتند. به تبعیت از آنان، کلیّۀ علمای کشور پادرمیانی کرده و مردم را به ترک کالاهای روسیّه تشویق نمودند. مردم نیز از خرید و مصرف قند و چائی و نفت خودداری کردند. کسروی می نویسد:
« … در تهران جوانان و شاگردان دبستان ها در خیابان ها گردیده مغازه و دکان ها را از خرید و فروش کالای روسی باز می داشتند و هرگاه یکی گوش نمی داد شیشه های مغازه و دکانش را می شکستند.» [۲۸]
سران روسیه با دریافت خبر تحریم کالاهای روسیّه به وسیلۀ مردم ایران، عکس العمل سختی به کار بردند. تا آنجا که:
« نایب السلطنۀ قفقاز « کنت ا.ا.ورونتسوف – داشکوف» پیشنهاد کرد که نیروی روس بی درنگ به سوی تهران پیشروی کند. اصرار داشت که اقداماتی شدید علیه اعتصابات تحریم کالای روس و غارتگری و هرج و مرج صورت گیرد. جنگجویان ملی یا « فدائیان »[۲۹] بازداشت و در صورت مقاومت ریشه کن شوند. می گفت همین امروز و فردا کردن روسیه در پیشرفت به سوی تهران است که ایرانیان را در تاختن به سپاهیان روس دلیر گردانیده است[۳۰] … »[۳۱]
آخوند خراسانی به همراهی شیخ عبدالله مازندرانی برعلیه روس ها حکم جهاد داده و سپس برآن شدند که برای ادامۀ مبارزه خود به ایران بیایند. انبوه فراوانی از ایرانیان ساکن نجف و کربلا و عتبات نیز به همراه علمای فوق عازم ایران شدند. خبر حرکت آنان بوسیلۀ تلگراف به تمام شهرهای ایران رسید و موجب شور و شعف ایرانیان گردید. بدون شک اغلب جوانان وطن خود را برای مبارزه با دشمن آماده می کردند. لیکن گوئی از همه جا درب های نجات به روی ایرانیان بسته می شد، زیرا در ۲۱ آذر خبر وفات آخوند از عتبات به کشور رسید. این خبر آب سردی بود بر آتش مبارزۀ مردمی کشور.
[۱] – کاظم زاده، همان، ص ۵۹۷.
[۲] – کاظم زاده، ص ۶۰۱.
[۳] – کسروی، تاریخ ۱۸ ساله، ص ۲۲۸.
[۴] – کسروی، همان گذشته، ص ۲۲۸.
[۵] – کاظم زاده، همان گذشته، صص ۵۹۹- ۶۰۰.
[۶] – همان بالا، ص ۶۰۰.
[۷] – کاظم زاده، همان، ص ۶۰۱.
[۸] – کسروی، تاریخ ۱۸ ساله، ص ۲۳۵.
[۹] – همان بالا، ص ۶۰۵.
[۲۰] – ملکزاده، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج ۶- ۷، ص ۱۴۵۶.
[۱۱] – کاظم زاده، همان، ص ۶۰۹.
[۱۲] – همان گذشته، ص ۶۰۹.
[۱۳]- دولت روسیه علاقه نداشت که در منطقۀ نفوذ وی انگلیسی ها سرِ کار باشند.
[۱۴] – کاظم زاده، همان گذشته، ص ۵۹۸.
[۱۵] – کسروی، تاریخ هیجده سالۀ آذربایجان، ص ۲۳۵. و نیز ن- ک:همان کاظم زاده، ص ۶۰۶.
[۱۶] ـ ملكزاده، همان، ج۷-۶، ص۱۴۵۴.
[۱۷] – کسروی، همان گذشته، ص ۲۳۶.
[۱۸] ـ کسروی، همان گذشته، ص ۲۳۶. و نیز ن- ک: ملکزاده،همان گذشته، ص۱۴۵۵.
[۱۹] ـ ملكزاده، همان، ص۱۴۵۸.
[۲۰] – کسروی، همان گذشته، ص ۲۳۷.
[۲۱] – کسروی، همان گذشته، ص ۲۳۸. و نیز شوستر، مورگان، همان گذشته، ص ۲۲۱.
[۲۲] – وی در گذشته صدراعظم محمدعلی شاه بود و در آن روزها برای بازگشت وی فعالیت می کرد.
[۲۳] – ملکزاده نوشته است که مشیرالسلطنه: «…از خانۀ امیرمفخم بختیاری با کالسکه به به منزل خود مراجعت می کرد که در خیابان شاپور که در آن زمان به نام خیابان فرمانفرما خوانده می شد، مور حملۀ یک دسته از مجاهدین سید کاظم قرار گرفت…» ن- ک: ص ۱۴۶۴.
[۲۴] – شوستر، مورگان، اختناق ایران، ص ۲۲۲.
[۲۵] – همان گذشته، ص ۲۳۸.
[۲۶] – این دو برادر به همراهی دو تن دیگر در زمان جنگ های تبریز، « تنها » کسانی از مردم ایران بودند که به یاری ستارخان و باقرخان شتافتند. آنان از کرمانشاه راه افتاده و با تحمل مصائب فراوان به تبریز وارد شده و مجاهدین تبریز را در این جنگ ها همراهی می کردند. کسروی در مورد آنان می نویسد:
« در آن روزها ( پس از بمباران مجلس به وسیلۀ محمدعلی شاه ) که مجلس به همۀ شهرها تلگراف فرستاده یاوری می طلبید، یارمحمدخان با یک برادر و یک دوست خود که نام های هر دو حسین خان می بود، تفنگ و اسب خریدند و با یک نوکر آهنگ تهران کردند که به یاری دارالشورا برسند. ولی چون به قم رسیدند در آن جا از داستان بمباران آگاهی یافته ناگزیر گردیدند که خود را نهان دارند، ولی چون چند روزی گذشت آوازۀ ایستادگی های تبریز به آنجا رسید، و این بود یارمحمدخان و یارانش مردانه آهنگ تبریز کرده از بیراها حود را به آنجا رسانیدند، و تا پایان جنگ های تبریز در آنجا می بودند و همیشه دلیریها و مردانگی ها می نمودند.». ن – ک: تاریخ مشروطۀ ایران، ص ۶۷۳.
[۲۷] – ملکزاده، همان گذشته، ص ۱۴۶۴.
[۲۸] – کسروی، تاریخ ۱۸ ساله، همان گذشته، ص ۲۴۱.
[۲۹] – اغلب « فدائیان » همان مجاهدان سوسیال دموکرات ایرانی ساکن قفقاز بودند که در طول جنگ های ده ماهۀ تبریز به آن شهر آمده و به همراهی مجاهدان تبریز با نیروهای دولتی به جنگ مسلحانه پرداخته بودند. دولت روسیه این افراد را از اتباع روسیه می دانست و چون آنان در داخل خاک روسیه نیز با قوای تزار در حال جنگ بودند، لذا برایا ز بین بردن آنان به هر وسیله ای متشبّث می شد.
[۳۰] – این مطلب اشاره به جنگ های مجاهدان تبریز بر علیه نظامیان اشغالگر آن شهر بود که از تاریخ ۲۹ آذر ۱۲۹۰ به مدت چهار روز انجام شد و حدود ۸۵۰ تن از ارتش روسیه تلفات گرفت. ما در مقالات بعدی در مورد این مطلب به بحث خواهیم نشت.
[۳۱] – کاظم زاده، روس و انگلیس در ایرانف ص ۶۲۳.