– رضاشاه و همراهان خردمندش با تکیه بر سه اصل ملیگرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی، نهادهای نوین اداره کشور را پیریزی کردند و ایران را نه تنها از ورطه نابودی نجات بخشیدند بلکه ظرف بیست سال سرزمینی عقبمانده و ویران را دوباره به مسیر آبادانی و پیشرفت باز گرداندند. در چنین وضعیت اسفباری که جمهوری اسلامی برای کشور به وجود آورده، با مدد از تاریخ و تجربه گرانقدر گذشته، برای نجات ایران از ورطه تجزیه و نابودی، چارهای جز رجوع به اصول سهگانه پهلویگرایی نیست.
مواضع شاهزاده رضا پهلوی، از جمله برخورد هوشیارانه با فراخوانهای مشکوک و بیپشتوانه برای تجمعات خیابانی در دی ماه، به ویژه بیانیه او درباره کنفرانس ورشو، همگی نشان از پختگی مهمترین چهره اپوزیسیون جمهوری اسلامی دارد. رضا پهلوی بعنوان میراثدار گفتمان پهلویگرایی، روز به روز میان اکثریت شهروندان ایران مقبولتر میشود و به این سبب است که بیش از پیش هدف حملات اوباش داخلی و وابستگان و دلبستگان خارجنشین فرقه تبهکار قرار گرفته است. شاهزاده رضا پهلوی با تکیه بر میراث معنویاش، میتواند نقشی یگانه برای حفظ ایران و گذار میهن ما از شرایط هولناک پیش رو بازی کند.
ایران پس از انقلاب مشروطه، قریب به پانزده سال هرج و مرج را تجربه کرد. سالهای پایانی سلطنت قاجار، دوران ادبار و حقارت ایران بود و از «ممالک محروسه ایران» جز نامی بیمسما باقی نمانده بود. جدا از دولتهای روسیه و بریتانیا که شمال و جنوب ایران را عملا تصرف کرده بودند، باقی مملکت میان ماجراجویان داخلی و اوباش و خوانین محلی تقسیم شده بود. سلطان قاجار که حتی در تهران هم شخصیتی به حساب نمیآمد، جز مالاندوزی و رؤیای سفر فرنگ، مشغولیت دیگری نداشت. فساد و فلاکت تمام ارکان کشور را در بر گرفته بود و شرایط بینالمللی پس از جنگ جهانی اول، امکان تجزیه ایران به چند دولت جعلی و ساخته استعمارگران اروپایی را بسیار محتمل کرده بود. فقر، بیماریهای مسری کشنده، قحطی بزرگ ناشی از حرص و رذالت مالکان بزرگ در همدستی با استعمارگران بیوجدان بریتانیایی، ناامیدی فراگیر اتباع ایران نسبت به آینده خود و فرزندانشان، حضور پررنگ خرافات مذهبی به سردمداری آخوندهای شیعه و از همه مهمتر فقدان هویت ملی، باعث شده بود که ایرانیان «دینخو» برای ظهور منجی دست به آسمان بردارند. بنایراین ظهور رضاشاه در این دوران، بیش از آنکه ناشی از طرح و نقشهای از پیش طراحی شده باشد، مطالبه بیشترین مردم ایران بود که از فساد و هرج و مرج، جان به لب شده بودند. رضاشاه با کمک دانایانی چون محمدعلی فروغی (ذکاءالملک)، علیاکبر داور، سیدحسن تقیزاده و… «ممالک محروسه» قاجار را که نماد فقر و فساد و فلاکت بودند، تبدیل به کشور پادشاهی مشروطه ایران نمود. این تبدیل، پشتوانه فکری محکمی داشت که به مرور بر مبنای سه اصلِ ملیگرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی شکل گرفته بود. این پشتوانه فکری- فرهنگی، به واسطه بنیانگذاران و دوران ایجادش، «پهلویگرایی» خوانده میشود. رضاشاه و همراهان خردمندش با تکیه بر این سه اصل، نهادهای نوین اداره کشور را پیریزی کردند و ایران را نه تنها از ورطه نابودی نجات بخشیدند بلکه ظرف بیست سال (۱۳۲۰-۱۳۰۰) سرزمینی عقبمانده و ویران را دوباره به مسیر آبادانی و پیشرفت باز گرداندند. بدون اجرای سه اصل بنیادین پهلویگرایی، نه یکپارچگی ایران حفظ میشد و نه نهادهایی همچون ارتش ملی، دادگستری مستقل، آموزش و پرورش نوین و دانشگاه تهران تأسیس میگشت.
تقویت ملیگرایی موجب جان گرفتن هویت ایرانی و سبب حفظ استقلال کشور شد. بر این اساس بود که ارتش ملی منظم جایگزین قشون پراکنده و قومی دوران قاجار گردید و با تکیه بر همین ارتش بود که یاغیان داخلی و تجزیهطلبانی از قماش شیخ خزعل سرکوب شدند و آرامش و یکپارچگی به ایران بازگشت.
تکیه بر سکولاریسم موجب قطع دست آلوده روحانیت شیعه از موقوفات، دادگاهها، ثبت اسناد و آموزش ابتدایی مملکت شد. بدون ارزشهای سکولار و در حالی که قدرت آخوندهای شیعه پابرجا بود، تأسیس نهادهایی چون فرهنگستان و دانشگاه تهران ناممکن و آزادی زنان از قیود بَدَوی شریعت اسلام و اعطای حقوق مدنی به نیمی از جامعه ایران، محال بود.
تعلق خاطر هیأت حاکمه و بخصوص شخص رضاشاه به تکنوکراسی و تربیت متخصص در صنایع و علوم جدید، موجب عملی شدنِ بخش مهمی از اندیشه تجدد در ایران شد. اعزام محصل به خارج از کشور و استخدام متخصصین خارجی غیر وابسته به روس و انگلیس، ناشی از توجه پادشاه ایران و یارانش به تکنوکراسی و فنسالاری بود.
دستاوردهای بینظیر و فراوان نیم قرن پهلویگرایی چنان بارز و ماندگار است که پس از چهل سال حکومت واپسگرا و وطنسوز جمهوری اسلامی، هنوز آثار درخشان آن در ذهن و زیست جامعه ایرانی قابل مشاهده است. فرقه تبهکار اشغالگر ایران در این چهار دهه نکبت و ادبار از هیچ کوششی برای زدودن گفتمان پهلویگرایی از فرهنگ و تاریخ ایران معاصر فروگذار نکرده است. فرقه تبهکار با نشاندن اُمّتمحوری به جای ملیگرایی، شیعهگری به جای سکولاریسم و جایگزین کردن تعهد در جایگاه تکنوکراسی، آسیبهای سهمگینی به هویت ملی و میهن کهنسال ما وارد آورده است.
اکنون در چهلسالگی انقلاب نکبتبار ۱۳۵۷، ایران به وضعی شبیه به پایان دوران قاجار دچار آمده است. سرزمینی غارتشده، ویران و منزوی که تبهکاران حاکم بر آن حتی از تأمین نیازهای اولیه ساکنان آن کشور ناتوان هستند. چنانکه در اول این مطلب نیز اشاره شد، نهادهای اداره کشور چنان دچار فساد و اضمحلال شدهاند که دور نیست که ناگهان دچار فروپاشی شوند. هرج و مرج تالی این فروپاشی میتواند بسیار هولناک باشد و بعید نیست که از پس این واقعه نه از ایران نشانی بماند و نه از هویت ایرانی اثری. در چنین وضعیتی، با مدد از تاریخ و تجربه گرانقدر گذشته، برای نجات ایران از ورطه تجزیه و نابودی، چارهای جز رجوع به اصول سهگانه پهلویگرایی نیست. امروز، ما ایرانیان برای حفظ ایران، به براندازی فرقه تبهکار و استقرار حکومتی بر مبنای ملیگرایی، سکولاریسم و تکنوکراسی مُخَیَّر نیستیم؛ به انجام این وظیفه محکومیم!
یوسف مصدقی
منبع:
https://kayhan.london