آیا هرگز از خود پرسیده ایم خمینی آخوند یک لاقبای ناشناخته و بی اصل و نسبی که در نجف و کربلا شپش در قبا و شالش لانه کرده بود و با گرفتن صدقه و پول روضه خوانی از زوار ایرانی امرار معاش می کرد و به دستور صدام حسین ناچار به ترک عراق شد چگونه توانست به فرانسه رفته با دولتهای بزرگ جهانی ارتباط برقرار کند و به کمک آنان و گمراه کردن مردم ایران با جلال و جبروت همراه با ایرفرانس وارد ایران شود؟
ارابه حرکت خمینی ناشناس عمدتاً بوسیله سه تن، سه فرصت طلب، و سه خودکامه: بنی صدر، یزدی، و قطب زاده (مثلث بیق) به پیش برده شد و سرانجام توانستند این آخوندک جل پشت، عقده ای، انتقام جوی، و جاه طلب را به حلق مردم ایران فرو کنند.
خمینی چه از نظر مردم ایران و چه در چشم کشورهای غربی فردی معمولی و ناشناخته بود. بنی صدر فرزند یک آیت الله که به خوبی خمینی را می شناخت و گویا در نجف به دیدار او رفته بود، در یک خلاء سیاسی و آگاهی به میزان مذهبی بودن مردم ایران، به عراق رفت و خمینی را که در مرز عراق و کویت سرگردان و بی پناه مانده بود نجات داد و با خود به فرانسه برد. یزدی و صادق قطب زاده هم که جزء گروههای مذهبی آمریکا و انجمن اسلامی بودند بی درنگ خود را به فرانسه رساندند و در خدمت و رکاب خمینی آخوند یک لاقبای ناشناس قرار گرفتند. آنان توانستند به آسانی توجه آمریکا و دول کشورهای اروپائی را به سوی خمینی جلب کنند. آنان با ترجمه گفتار خمینی و حک و اصلاح آن آنچنان که خود می خواستند توجه و حمایت دولت های غرب را سبب شدند.

رابطه بنی صدر با خمینی
آیا خم شدن، و بوسیدن دست خمینی از اعتقاد آقای بنی صدر به خمینی بود؟ در اینصورت افکار ایشان با هر آخوند دیگر تفاوت نمی کند. کتاب انقلاب اسلامی ایشان هم این مطلب را داد می زند.
آیا بنی صدر تظاهر به دوستی با خمینی می کرد، که این یک شارلاتان بازی، و فرصت طلبی است. بنابراین، آقای بنی صدر هم مانند شماری دیگر، چه دانسته و چه ندانسته خیانت کرده است. البته وقتی بگوییم ندانسته، در آن صورت ایشان به درد سیاست هم نمیخورده و مقام ریاست جمهوری را غصب نموده است. در هر حال، ایشان به یک پوزش رسمی از ملت ایران و اعتراف به اشتباه و یا کجروی خود بدهکار است. شما چه فکر می کنید؟

شناخت مثلث بیق از خمینی
از آنجا که این سه تن (مثلث بیق) همگی مذهبی بودند و هرکدام در کشورهای خارجی فعالیت مذهبی داشتند نمی توان گفت که طبع درنده خوئی، جاه طلبی، و افکار خمیده ضد ملی و ضد مردمی آخوند را نمی دانستند و آخوند را نمی شناختند.
به عنوان نمونه، بنی صدر فرزند یک آیت الله بود. او همه زشتی ها و جاه طلبی های یک آخوند را از پدر خود به ارث برده بود.
نگارنده با تماس چند روزه ای که با بنی صدر در اروپا داشتم خصلت های زشت خودبزرگ بینی، ضد مردمی، و مذهبی و طرفدار بی چون و چرای آخوندها بودن را در وجود او دیدم و خود را از وجود لوث آخوند کنار کشیدم.
مثلت بیق از بودن در کنار آخوند احساس رضایت و خوشحالی می کرد. هدف و آمال آنان نخست برقراری حکومت اسلامی در ایران و پایه گذاری حکومت آخوندها، و سپس دستیابی خودشان به قدرت بود. در اینجا خواست مردم ایران یعنی رسیدن به آزادی و دموکراسی، ابداً مطرح نبود. مثلت بیق را با توجه به شناخت کامل آخوند می توان فرصت طلبانی دانست که هر کدام برنامه و هدف خاصی را برای رسیدن به قدرت دنبال می کردند.
سرنوشت مثلث بیق
بنی صدر
ما در گذشته در مورد خودبزرگ بینی و فرصت طلبی و خودکامگی بنی صدر در چند مقاله به تفصیل نوشتیم. خودکامگی او موجب گردید که خمینی گردن فراز و جاه طلب نتوانست قدرت دیگری را در برابر خود ببیند. در نتیجه سرانجام خمینی نتوانست وجود بنی صدر جاه طلب و پرمدعا را تحمل کند. بنابراین، او را با خفت و سرافکندگی به دور انداخت و موجب فرار او به کمک مجاهدین، در لباس زنانه به فرانسه شد.
قطب زاده
قطب زاده هم که به سزای توطئه خود علیه خمینی رسید. غافل از این که خمینی فردی بی نهایت کینه توز، انتقام کش و بی رحم بود او هرگز گناه کسی را نبخشیده بود و نمی توانست گناه بزرگ او را ببخشد. بنابراین، قطب زاده در جاه طبی و رسیدن به قدرت از حول حلیم به درون دیگ افتاد و قربانی جاه طلبی خود گردید.
یزدی
و اما یزدی، از دیگر رقیبان سیاسی و مذهبی خود یعنی بنی صدر و قطب زاده صبورتر و دوراندیش تر بود. او هرگز پا به روی دم خمینی نگذاشت و علناً با برنامه های ضد مردمی و جنایت های خمینی مخالفت نکرد. به گفته دیگر، او در کنار، مشاور، و راهنمای خمینی بود و می توان گفت که شریک جنایات و آدم کشی های او نیز به شمار می رفت.
یزدی اگر با سیاستهای جنایتکارانه خمینی مخالف بود، از سیاست و از مشاور خمینی بودن خود را به کناری می کشید و عطای قدرت و مقام در خدمت آخوند بودن را به لقایش می بخشید. می توان گفت که صدها عضو فعال و علاقمند به سرانجام درست انقلاب سال ۵۷ بودند که حتی به خوبی طبیعت درندگی و ضد مردمی بودن آخوند را نمی شناختند ولیکن در مدت کوتاهی با تماس با چند آخوند و دیدن چهره نازیبای این جماعت به خوبی تغییر مسیر دادند و خود را از دام و معرکه ای به عنوان انقلاب اسلامی به کنار کشیدند.
حال اگر یزدی ماند و همه راهها را با انقلاب اسلامی طی کرد می توان گفت که نخست وابستگی و علاقمندی او به اخوان المسلمین مصر و یاسر عرفات و گروههای فلسطینی و داشتن آرزوی برقراری حکومت اسلامی در ایران بود و کاری به حکومت مردمی و دموکراسی در ایران نداشت، دیگر آن که او نیز مانند دو همکار دیگر خود در مثلث بیق به دنبال قدرت و رسیدن به مقام های بالای حکومت بود.

عملکرد یزدی در جمهوری اسلامی
می توان گفت که دکتر یزدی هم مانند هم کیشان خود کمترین احساس ملی و میهنی نداشت و افکار مذهبی و وابستگی اش به فلسطین و گروههای سیاسی مذهبی بر آزادی خواهی و دموکراسی جهانی می چربید. از سوی دیگر، یزدی به سرعت از سرنوشت شوم دو همکار دیگر خود درس عبرت گرفت و روش مدارا و تعامل را دنبال کرد و در کنار حاکمان جنایتکار اسلامی مانند خمینی و خامنه ای ساکت و بی حرکت باقی ماند. و تلویحاً بر روی جنایات و عملکرد غیر مردمی آنها صحه گذاشت.
پاسخ خمینی به خدمات یزدی
خمینی در آغاز انقلاب به دلیل نداشتن و نشناختن افراد و نیروی کار آنان و همچنین برای جبران خدمت صادقانه یزدی در هموار کردن سیاست آمریکا با او، او را به سمت وزیر امور خارجه برگزید ولیکن در مدت کوتاهی شاید به دلیل پرمدعا بودن او، او را از این سمت کنار گذاشت. از آن زمان یزدی همواره تلاش کرد که هر جور شده کماکان خود را به رژیم اسلامی بچسباند و پاره ای از آن باشد. ولیکن در چند مرحله از جمله داوطلب ریاست جمهوری کشور شدن، و یا ادامه نمایندگی در مجلس آخوندها شکست خورد و به ناچار خود را از معرکه کنار کشید و بر خلاف دو همتای خود از گزند آخوند بر کنار و سالم ماند.
سیاست های غلط یزدی
عملکرد سیاسی یزدی را برخلاف آنچه مذهبیون و طرفداران خمینی در راه خدمت مردم ایران می دانند مثبت و مردمی نبود. در اینجا به چند مورد آنها اشاره می شود:
وابستگی عمیق یزدی به گروههای مذهبی مانند اخوان المسلمین و فلسطین و یاسر عرفات که کمترین جنبه ملی و مردمی نداشتند و به ویژه ایران و ایرانی را به شمار نمی آوردند بی گمان قابل پذیرش و توجیه ملت ایران نخواهد بود.
همانگونه که یاد آور شد دکتر یزدی هم مانند دو هم کیش خودش؛ صادق قطب زاده و بنی صدر چرخ های پیش رونده ارابه به رسیدن قدرت و جنایات خمینی بودند. بدون آنان، خمینی به مردم ایران شناسانده نمی شد، کشورهای اروپائی در سیاست خود نرم نمی شدند و باز هم دلیلی نبود که آخوند انقلاب مردمی را بدزدد و به قدرت برسد.
یزدی نه تنها علناً با جنایات و سیاست های ضد مردمی خمینی مخالفت نکرد و سکوت او علامت رضایت آنهمه جنایت و کارهای ضد ملی و ضد مردمی خمینی بود، بلکه خود او به عنوان بازپرس و محاکمه امرای ارتش در قتل آنان سهیم و شرکت داشت. بنابراین، دست او نیز مانند بسیاری دیگر از همراهان خمینی به خون افراد پاکباخته و میهن پرست آلوده بود. لذا او را نیز باید جنایتکار اسلامی نامید.
یزدی ندانسته و بی خردانه و بدون مشورت با بازرگان نخست وزیر و فرماندهان و کارشناسان ارتش، یک طرفه قراردادهای خرید تجهیزات جنگی را از آمریکا لغو کرد. این کار ضد ملی موجب گردید که نخست تمام پیش پرداخت های ایران به آمریکا که سر به میلیون ها دلار می کشید به نفع آن کشور ضبط و به ایران برگردانده نشود. دیگر آن که خرید آنهمه تجهیزات نظامی می توانست در جنگ ایران و عراق سریعاً ایران را به پیروزی رساند و از کشتار نزدیک به یک میلیون جوان ایرانی جلوگیری نماید.

ما نوشتیم چگونه خمینی یک آخوند جل پشت یک لاقبا که از نظر مردم ایران و در چشم کشورهای غربی فردی معمولی و ناشناخته بود به کمک و همراهی بنی صدر فرزند یک آیت الله که به خوبی خمینی را می شناخت و گویا در نجف به دیدار او رفته بود، در یک خلاء سیاسی و آگاهی به میزان مذهبی بودن مردم ایران، به عراق رفت و خمینی بی پناه و سرگردان در مرز عراق و کویت را نجات داد و با خود به فرانسه برد.
آنگاه یزدی و صادق قطب زاده که جزء گروههای مذهبی آمریکا وانجمن اسلامی بودند بی درنگ خود را به فرانسه رساندند و این سه نفر در خدمت و رکاب خمینی آخوند یک لاقبای ناشناس قرار گرفتند و چرخ ارابه به قدرت رسیدن و جنایات او شدند. آنان توانستند به آسانی توجه آمریکا و دولت کشورهای اروپائی را به سوی خمینی جلب کنند. آنان با ترجمه گفتار خمینی و حک و اصلاح آن آنچنان که خود می خواستند توجه و حمایت دولت های غرب راسبب شدند. و سرانجام خمینی را به حلق مردم ایران فرو کردند.
چرخهای ارابه جنایات خمینی
ارابه حرکت خمینی ناشناس، آخوند عقده ای کینه توز، شناساندن او به مردم ایران، جلب همکاری و کمک های دولت های غرب، رسیدن به قدرت و جنایات او عمدتاً به وسیله سه تن، سه فرصت طلب، و سه خودکامه بنی صدر، یزدی، و قطب زاده (مثلث بیق) به پیش برده شد و سرانجام توانستند این آخوندک جل پشت، عقده ای، انتقام جوی، و جاه طلب را به حلق مردم ایران فرو کنند.
سهراب ارژنگ