صادق خلخالی، نماد و نماینده خشونتِ افسارگسیخته و وحشیگریهای سالهای نخست پس از انقلاب ۱۳۵۷ است. سالهایی که هرج و مرج ناشی از فضای انقلاب، به دستگاه قضایی کشور نفوذ کرد و موجوداتی بیگانه با مبانی اولیه حقوقِ نوین و دادرسی عادلانه را، تحت عنوان حاکمِ شرع، به جان هواداران رژیم سابق و سپس دگراندیشان و دگرباشان انداخت. خلخالی با جهلی توأم با خیرهسری، قدرت مطلقی را که به او تفویض شده بود آنچنان اِعمال میکرد که گویی تنها راه چاره برای معضلات موجود، حذف هر نوع مخالف است. او نماینده هرج و مرج و انتقامجویی انقلابیون علیه غیرانقلابیهایی بود که از قماش رژیم جدید نبودند. خلخالی آدمی بود که ارادهاش بسیار فراتر از عقلاش می رفت و آنچنان نادان بود که حتی سادهترین سطح از مآلاندیشی را هم در احکام صادره رعایت نمیکرد. همه انقلابات کم و بیش در اوایل ظهورشان از این قِسم موجودات رونمایی میکنند. وظیفه این افراد کمک به محکم کردن پایههای حکومت نوپا از طریق اِعمال خشونت حداکثری و ایجاد ترس و رعب در میان مخالفان است. تاریخ مصرف این موجودات کوتاه است زیرا وقتی حکومت پا گرفت و ماشین سرکوب نیروی متخصص خودش را تربیت کرد، دیگر به افراد بیترمزِ خودآموخته که طعم قدرت بیمهار را چشیدهاند، نیازی نخواهد داشت. اینها داغ ننگ بدنامی را بر پیشانی دارند و نمیتوانند در ویترینِ دستگاه جدید جایی داشته باشند. سرنوشت این جماعت هم معمولا یا سر به نیست شدن است و یا انزوا. خلخالی به دومی دچار شد و گندید.
عدهای در میان نقدهایشان، خلخالی را همسنگ و همسان با اسدالله لاجوردی گرفتهاند و این هر دو را نماد جنایات جمهوری اسلامی در دهه نخست انقلاب دانستهاند. به گمان صاحب این صفحهکلید تنها نقطه اشتراک میان خلخالی و لاجوردی، جنایتکار بودنِ هر دوی آنهاست. نکتهای که در این نمادسازی نادیده گرفته میشود، تفاوت خاستگاه خلخالی با لاجوردی است. خلخالی برآمده از شرایط انقلابی بود که رهبرش مشروعیتی عظیم را از توده مردم کسب کرده بود و میتوانست با یک دستخط یا حتی یک جمله شفاهی، قسمتی از این مشروعیت را همراه با قدرتی که از آن میآمد، به دیگری تفویض کند. خلخالی اولین کسی بود که از خمینی، همزمان مشروعیت و قدرت گرفت. از آنجایی که در زمانی به این مقام دست یافت که مشروعیت خمینی نیز در اوج بود، در چند روز اول انقلاب هر چه کرد، با کمترین اعتراضی روبرو نشد. به گواهی روزنامههای سه ماهِ اول انقلاب، احکام دادگاه انقلابِ خلخالی، مورد استقبال عموم مردمِ انقلابیِ تشنه خون بود. خلخالی در آن دوران نه تنها قدرتمند بود بلکه در میان تودهی مردم و بسیاری از گروههای سیاسیِ چپ و اسلامی، محبوبیتی فزاینده یافته بود. احزاب مختلف در تأیید قاطعیت او بیانیه میدادند و جوخه اعدامهایش پر بود از هواداران و اعضای شناخته شده گروههای متنوع سیاسی که میخواستند در انتقامِ خلقهای ستمدیده از جنایتکارانِ جیرهخوارِ امپریالیسم، شرکت داشته باشند. چند ماه بعد اما وقتی عکسهای جهانگیر رزمی از آن صحنه معروف اعدامِ یازده نفره در کردستان منتشر شد، پایان محبوبیت کاذبِ خلخالی کلید خورد.
عدهای از خلقِ قهرمانِ تشنه خونِ انقلابی، تازه فهمیدند که مرگ تنها برای همسایه نیست. لاجوردی اما خاستگاه و کارکردی متفاوت داشت. ظهور او از جایی شروع شد که بازی خلخالی در آنجا تمام شده بود. همانجایی که حکومت نوپا تصمیم گرفت به جای تکیه به فردِ سرکوبگر، «سازمانِ سرکوب» بسازد. لاجوردی به مراتب سفاکتر و پیچیدهتر از خلخالی عمل میکرد. او وظیفه داشت تا با هر وسیلهای که در اختیار دارد، تواب و سرسپرده تولید کند. بساط شکنجه و تمشیت به دست امثال لاجوردی در مکانهای معین مستقر شده بود تا سازمانِ سرکوب با تکیه بر آن به ثبات برسد. دیگر نیازی به حاکمِ شرعِ سیار نبود بنابراین خلخالی که تنها حذفِ سریعِ شرعی را بلد بود، صحنه را ترک کرد تا جا برای عرض اندامِ جنایتکاران مفلوکی مثل محمدیگیلانی- بازیچه لاجوردی- باز شود. نکته دیگر درباره تفاوت خلخالی و لاجوردی، به برخوردِ «نظام جمهوری اسلامی» با خاطره و میراث آنها برمیگردد. خلخالی سالها پیش از پایان عمرش برای حکومتی که داشت تبدیل به «نظام» میشد، بیارزش شده بود. برخورد جریان داخل قدرت با او آنچنان سرد و موهن بود که نه تنها او را افسرده و منزوی کرد بلکه به مخالفان حکومت جرأت بخشید که با کمک عناصری از داخل نظام او را هر چه بیشتر بکوبند و رسوا کنند. او جنایتکار بیاهمیتی بود که نه تنها هیچ میراثی- جز بدنامی- از خود برای نظام باقی نگذاشته بود بلکه همراهی و حمایتاش از هر فرد یا جریانی، به ضرر آن تمام میشد. در مقابل، لاجوردی میراثی برای نظام به جا گذاشت که در هر دورهای که نیاز به برخورد با مخالفان پیش بیاید، برای نظام کارآمد است. به همین علت است که نظام سالهاست به هر مناسبتی از «شهید» لاجوردی تجلیل میکند، برایش کنگره و بزرگداشت برگزار مینماید و از خدمات او برای حفظ و حراست از نظام قدردانی میشود. با وجود اینکه اینکه حجم جنایات لاجوردی بیش از خلخالی است، اما کمتر کسی از مسؤولان نظام زبان به افشای آنها گشوده است.
کیهان اندن – یوسف مصدقی