سخن گزافی نیست اگر گفته شود، امروز برخورد به مسئله فلسطین و چرایی چنین سرانجامی که سازمان های فلسطینی یافته اند، در میان کوشندگان سیاسی ایرانی مخالف حکومت به ویژه چپ های ایران به“تابویی“ بدل شده است و تا آن جا که نگارنده آگاه است، همه دیدگاه ها چون گذشته یک سویه و بر روال نیم قرن پیش می چرخد گویی زمان در درازای این دهه ها بی جنبش و ایستا بوده است .هیچ یک از آنان نمی خواهند در باره سرنوشت آن اتقلابی گری ها بحث و گفت و گویی داشته و آن را به میان آورند. در دورانی که حتا یاسر عرفات پس از سال ها مبارزه مسلحانه، در سال ۱۹۸۸ در روش خود دگرگونی ایجاد کرد و گام در راه صلح گذاشت که سرانجام نیز در ۱۹۹۴ به امضای قرداد اسلو بین اسراییل و فلسطین انجامید و سال ها بعد نیز جانشین او محمود عباس با وجود در گیری های خونین پیش آمده، همین راه را در پیش گرفت و حتا در مراسم خاک سپاری شیمون پرز در اسراییل شرکت کرد و در یک نمونه دیگر نیز در خاموش نمودن آتش سوزی در جنگل های اسراییل به یاری آن کشور شتافت؛ ولی برای بسیاری از کنشگران و کوشندگان سیاسی چپ ما، درب هم چنان بر همآن پاشنه انقلابی گری های نزدیک به نیم قرن پیش می چرخد که بنیانش چنین است: پشتیبانی بی چون و چرا از فلسطینی ها و محکومیت بی چون و چرای اسراییل! (۱) .
در حالی که رویدادهای چند سال گذشته نشان داده است که دوری از خشونت و روش های مسالمت آمیز، آن چنان که دولت موقت کنونی فلسطین به رهبری محمود عباس نشان داده، به سود فلسطینی ها عمل کرده، به آنان اعتبار بخشیده و آنان توانسته اند در سازمان ملل به رسمیت شناخته شوند. راهی که باید امیدوار بود که سرانجام به برپایی دولت مستقل فلسطین در کنار دولت اسراییل بیانجامد و این دو همسایه بتوانند برای نخستین بار در آرامش و دوستی زندگی کنند. ولی انقلابیون رادیکال تر از خود فلسطینی ها، هم چنان بر درگیری و نابودی اسراییل پای می فشارند. چرا چنین است ؟ آیا سازمان های سیاسی فلسطین با وجود همه ستایش ها، از سال های نخستین دهه پر جوش و خروش ۱۹۶۰ به بعد، خود نقش مخربی نه تنها در خاورمیانه که در بیرون از مرزهای آن و در میان کشورهایی که مبارزان گوناگون از آنان پشتیبانی می کردند، نداشته، ترور و خشونت، بزه کاری و پایمال نمودن قانون به ویژه در آن کشورهایی که دمکراسی و آزادی در آن نهادینه بوده است برای نمونه کشورهای چون آلمان، فرانسه، دانمارک، سوئد و نروژ را دامن نزده اند؟ آیا آن تصویری که دهه ها مبارزان آزادیخواه و بیش تر آرمانگرا در کشورهای گوناگون از مبارزان فلسطینی داشته، به سوی آنان جلب شده و بسیاری نیز در هم راهی با آنان جان باخته اند، تصویری حقیقی و درست بوده است؟ آیا فلسطینی ها و شماری کشورهای عرب پشتیبان آنان نیز بر پایه این تئوری که: „هدف وسیله را توجیه می کند“ و یا „دشمن دشمن من، دوست من است“ حتا به همراهی با نازیست های پیشینه دار و سرویس های امنیتی کشورهای بلوک شرق کشیده نشدند و در حقیقت در آن جنگ سرد بین دو بلوک به وسیله ای برای فشار بلوک شرق بر بلوک غرب تبدیل نشدند و به هر جا که در آن پول، قدرت و پشتیبانی یافت می شد روی نیاوردند؟ نتیجه دهه ها مبارزه مسلحانه انقلابی سازمان های چپ فلسطینی به کجا انجامید؟ چرا شکست خورد و پس از آن همه سال ها، آیا اینک بخش بزرگی از فلسطینی های تند رو و بنیاد گرای اسلامی که در زیر فرمان حکومت فاشیستی/مذهبی شیعی ایران قرار گرفته و به پیروی از این حکومت، محمود عباس خواهان صلح را „خیانت کار“ می دانند، پرچم دار مبارزه فلسطینی ها نشده اند؟ میلیاردها دلار کمک هایی که از سراسر جهان به سازمان های فلسطینی شد و یا آنان زیر نام „مبارزه“، با ترور، بمب گذاری، هواپیما ربایی، گروگان گیری، باج گیری و.. . به دست آوردند، در کجا مصرف شد؟ کجا رفتند آن سازمان هایی که اردوگاه های نظامی شان قبله گاه و شیوه رزمشان الگوی مبارزان چپ و مسلمان به ویژه مبارزان چپ در سراسر جهان بود؟ این نوشته کوشش می کند که تا آن جا که بتواند هر چند اندک و نا کافی، به شماری از این پرسش ها پاسخ دهد.
نکته مهم
این نکته مهم را نیز بیافزایم که در تاریخ مبارزات سازمان های سیاسی جهان، هیچ یک، و تاکید می کنم هیچ یک به اندازه سازمان های سیاسی فلسطینی از پشتیبانی گسترده جهانی بر خوردار نبوده اند. شوروی پیشین (و سازمان جاسوسی آن ک.گ.ب.)، همه کشورهای بلوک شرق آن زمان چون آلمان شرقی، لهستان، مجارستان، بلغارستان، رومانی و…،از سویی و چین و کشورهای عربی هم چون عراق، اردن، مصر،سوریه، لیبی، الجزایر و دیگر کشورهای مسلمان، حکومت کمونیستی یمن جنوبی، سازمان های سیاسی گوناگون و به ویژه چریکی و مسلح چه در کشورهای اروپایی که در بلوک غرب قرار داشتند و چه در دیگر کشورها در همه بخش های این جهان گسترده چون آمریکای لاتین، آفریقا، آسیا ( گروه های چریکی در ایران، ترکیه، سیریلانکا، ژاپن و…) حتا در خود آمریکا از سویی دیگر، با همه نیرو و به شکل های گوناگون پشتیبان این سازمان های فلسطینی بوده و بسیاری از سازمان های سیاسی در جهان به ویژه چپ ها ارتباط های گسترده با آنان داشته و برای آن ها امکان فراهم می آورده اند و یا در پایگاه های چریکی فلسطینی ها مشق و تمرین نظامی می کرده اند. تهیه پاسپورت و برگه های شناسایی از سوی سازمان ها و دولت ها درکشورهای پشتیبان، کاری عادی بوده است. سفارت خانه های شماری از این کشورها در کشورهای غربی، به ویژه سفارت خانه های عراق و یمن جنوبی، امکان های نقل و انتقال پول، اسلحه و بر قراری رابطه و رد و بدل کردن پیام را فراهم می آورده اند. برای نمونه یمن جنوبی برای یکی ازفعالان فلسطینی بنام „قاضی مسعود“(۲) با نام ساختگی „موندر محمود“(۳) جهت برنامه ریزی های گوناگون هواپیما ربایی،گروگان گیری و دیگر فعالیت های تروریستی، پاسپورت دیپلماتیک صادر می کند و او سال ها به عنوان دیپلمات آزادانه در انتقال مواد تخریبی، اسلحه و مهمات و تدارک برای عملیات در کشورهای گوناگون در رفت و آمد بوده است تا زمانی که به شکلی اتفاقی در ۲۶ مارس ۱۹۸۳ در فرانسه همراه با یک تن دیگر از فلسطینی ها با ۶ میلیون کرون دانمارک، که تنها چند هفته پیش از آن وسیله یک گروه چپ مائوئیستی در دانمارک سرقت شده بوده است، گرفتار می شود. ۶ میلیون کرون در سال های آغازین دهه ۸۰ میلادی سرمایه هنگفتی بوده است. (شرح این ماجرا و پیشینه این فلسطینی را می توان در کتاب“بله کینگه گاد لیگان، جلد ۲، چاپ سوئدی “ (*) که در باره این گروه مائویستی رادیکال در دانمارک است را از ص ۱۶۹ تا ۱۸۰خواند) یا سفیر و سفیران عراق برای نمونه در دانمارک در ده های ۶۰ و ۷۰ که پیک ویژه فلسطینی ها بوده اند. با این که طرح موضوع اندکی به درازا کشید ولی این را نیز بیافزایم که نگارنده در مقاله“ریشه های یهودی ستیزی در کجاست“ به معرفی کتاب „دروغی که هرگز نخواهد مرد“ در باره کتاب „پروتوکل مشایخ یهود“ پرداختم. کتابی که نشان می دهد چگونه یک جعل و دروغ تاریخی در کتابی که درسال ۱۹۰۶ در روسیه منتشر می شود، به پرچم ضد یهودیان در روسیه (که شرح ستم ها بر یهودیان در این کشور خود زمان فراوان می خواهد)، تندروان اسلامی در کشورهای مسلمان، نازیست ها در آلمان، ایتالیا، فرانسه، سویس و متحدشان ژاپن و سپس سازمان های فلسطینی تبدیل می شود (متن این مقاله در زیر نویس شماره ۴). ولی پیش از ورود به اصل موضوع باید نگاهی هر چند کوتاه به زمینه های گسترش مبارزه مسلحانه چه در فلسطین و چه در دیگر کشورها و چرایی چنین پشتیبانی جهانی از جنبش فلسطین پرداخت.
آن رخدادهای تاریخی که در این روند نقش فراوان داشته اند
رویدادهای دهه های ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ میلادی یعنی اوج پیدایش سازمان های مسلح و چریکی در جهان و ریشه های آن از چنان ویژگی هایی بر خوردار است که ردپای آن هنوز هم چنان بر زندگی امروز ما پیداست و بسیار در خور ارزیابی است. پایه ها و ستون شکل گیری این رویدادها چه بود و این رخ دادها چه بودند؟
اثر گذار ترین ها
۱ ـ پایان جنگ جهانی دوم در ۱۹۴۵ و تشکیل سازمان ملل؛
۲ ـ تعقیب و کشتار میلیونی یهودیان در جنگ دوم جهانی وسیله آلمان نازی و هم پیمانان و ایجاد هم بستگی گسترده جهانی با یهودیان که زمینه پیدایش کشور اسراییل را آماده ساخت؛
۳ ـ مهاجرت گسترده یهودیان خسته از پیگرد و کشتار به سرزمینی که در انجیل و تورات نیز سرزمین مقدس آن ها (* *)نامیده شده است و آنان در سال ۷۰ میلادی بوسیله رومیان از آن جا رانده شده بودند و آغاز خرید زمین از عرب های ساکن در آنجا.
۴ ـ پیشنهاد سازمان ملل برای پایان درگیریهای خونین بین یهودیان و عرب ها در ۱۹۴۷ مبنی بر وجود دو کشور مسقل اسراییل و فلسطین و رد آن از سوی اعراب که با وجود جمعیت بیشتر سهم آنان ۴۶% و یهودیان ۵۴% از زمین ها بود .این مورد، هم به دلیل سیاسی و نشان دادن مخالفت با آلمان نازی و همپیمانان آن بود که کشتار یهودیان را سرلوحه کار خود قرار داده بودند و هم گونه ای پشتیبانی و دلجویی جهانیان از یهودیان ستم کشیده ای بود که راهی جز گریز نداشتند و سازمان ملل آگاه بود که شمار فراوانی از یهودیان در راه فلسطین هستند.
۵ ـ اعلام تشکیل کشور اسراییل در ۱۹۴۸ و پذیرش آن از سوی سازمان ملل؛ عدم پذیرش آن از سوی فلسطینی ها و کشورهای عربی؛ یورش ارتش های شش کشور عربی: مصر، عراق، اردن، سوریه، عربستان سعودی و یمن در ۱۴ مه ۱۹۴۸ به اسراییل، جنگی که تا ژانویه ۱۹۴۹ به درازا کشید و شکست کشورهای عربی و از دست دادن زمین های بیشتر به سود اسراییل را در پی داشت. این سرآغاز درگیری های خونین بیشتر و تا به امروز و پدید آمدن اندیشه سازمان های مسلح فلسطینی بوده است که در دنباله به شکلی گسترده به آن خواهم پرداخت و هسته اصلی این نوشته را در بر خواهد گرفت و همچنین پیروزی انقلاب کمونیستی چین در ۱۹۴۹.
۶ ـ آغاز جنگ خونین ویتنام (از اول نوامبر ۱۹۵۵ تا ۳۰ آپریل ۱۹۷۵)، همبستگی جهانی با ویتنامی ها و تظاهرات های گسترده و پر شمار جهانی علیه جنگ ویتنام و آمریکا که سبب ایجاد زمینه بهتر برای گسترش به ویژه سازمان های سیاسی چپ شد.
۷ ـ پیروزی انقلاب کمونیستی کوبا در ۱۹۵۹ به رهبری فیدل کاسترو و اقبال گسترده جهانی جوانان پر شور و هیجان به ویژه چپ در سراسر جهان و گسترش مبارزه چریکی و مسلجانه سازمان های سیاسی در سراسر جهان که بیشتر پیرو ایدئولوژی کمونیستی بودند.
۸ ـ اختلاف ایدئولوژیکی شدید بین چین و شوروی پیشین و قطع کامل ارتباط بین دو کشور در ۱۹۶۴ و در پی آن، شکاف در بین حزب ها و سازمان های چپ جهان، پیدایش گروهای „مائوئیسم“ با تبلیغ شدید تئوری „سه جهان“ که چپ های رادیکال پیرو دیدگاه های مائو و استالین را جذب خود نمود. این تئوری به ویژه به یاری سازمان های مسلح و چریکی فلسطینی آمد که بر مبنای این تئوری می توانستند میدانی برای آغاز انقلاب جهانی در جهان سوم باشند.
کوروش گلنام
زیرنویس:
۱ـ در این زمینه برای نمونه می توانید در آدرس زیر به صفحه ویژه فلسطین در سایت“پیکار و اندیشه“ که مقاله های گوناگونی از سال ۲۰۰۴ تا ۲۰۱۰ را در بر می گیرد، مراجعه کنید:
http://peykar.info/felestinIndex.html
Ghazi Massoud – ۲
Munder Mahmood -۳
Blekingegade liga,del 2, Peter Ovig Kundesen, Översättning Margareta Norlin, Karneval förlag, Stockholm 2009 *
۴ ـ این نوشته در آدرس زیر:
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=38838
* * ـ این سرزمین، „فلسطین“ یا „سرزمین مقدس“ نامیده می شده است. ساکنان مسیحی این سرزمین در ۶۳۰ میلادی با یورش عرب ها مجبور به پذیرش اسلام شدند. این سرزمین هیچگاه مرز مشخصی نداشته و از ۱۵۱۷ در تصرف امپراتوری عثمانی بوده است تا از هم پاشیدن این امپراتوری در جنگ نخست جهانی. انگلیسی ها در ۱۹۱۷ بر اورشلیم تسلط یافتند. از آن پس فلسطین در تسلط انگلیسی ها بود. در ۱۹۲۰ برای جلوگیری از برخوردهای خونین هر روز افزایش یابنده بین یهودیان و فلسطینی ها، انگلیسی ها این بار با مأموریت از جانب سازمان ملل به عنوان سرپرست، فلسطین را در اختیار گرفتند. یک روز پیش از پایان دوران سرپرستی انگلیسی ها بر فلسطین یعنی در ۱۴ مه ۱۹۴۸، کشور اسراییل موجودیت خود را اعلام نمود. از آن پس نیز چون گذشته خونین پیش از آن، این بخش از جهان تا کنون روی آرامش واقعی به خود ندیده است.
منبع:پژواک ایران